۷ بهمن ۱۳۸۶

خنجر اصلاح طلبی

این حکایت دفتر ینجم مثنوی معنوی مولوی را خوانده اید؟ حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست. مخنث بخت برگشته در یاسخ گفته بود از برای آنک هر که با من بد اندیشد اشکمش بشکافم. لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو.

...
بر میانش خنجری دید آن لعین
پس بگفتش بر میانت چیست این
گفت آنک با من ار یک بدمنش
بد بیندیشد بدرم اشکمش
گفت لوطی حمد لله را که من
بد نه اندیشیده‌ام با تو به فن
چون که مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد سود خود
...

حکايت اعتراض های رد صلاحيت شدگان اصلاح طلبان حکومتی تا از آن تذبذب وفاداری به نظام و در
واقع ولايت وفقيه در نيايند، همان حکايت خنجری است که آن يسرک مخنث بيچاره ی داستان در گير و دار آمد و شد کردن لوطی در حال لواطه از آن تنها نام می برد و نه سود که اگر سودی داشت سرنگون لوطی نمی شد تا در او بفشرد!
مخنث های بيچاره که از همه جا اخته شده اند، در آمد و شدی اينچنين با ولايت، به چه خيالی دل خوش کرده اند!الحمدلله که مقام عظمای ولایت بد نيانديشيده با اينان به فن!

قهر!

خنده دار نيست؟ طرف اگر برادرت هم باشد و با تو چنان کند که نظام با اصلاح طلبان،حداقل با او قهر می کنی! آقای عارف در يی رد صلاحيت ۹۰درصدی اصلاح طلبان می فرمايند:«اصلاح‌طلبان انتخابات را تحريم نمي‌كنند اما احتمال شركت نكردن كانديداهاي باقي مانده در انتخابات مطرح است، چراكه ما با نظام قهر نمي‌كنيم ولي شركت نكردن كانديداهاي اصلاح‌طلب در اين انتخابات باعث خواهد شد تا مردم نتيجه عملكرد محافظه كاران را شفاف‌تر ببينند»! آقا جان مردم دور از جان کور نيستند!می بينند!خوب هم می بينند! فکری به حال نابينايی خودتان بکنيد! بهتر بگوييم به نافهمی زدنتان!

زايش

"به دوستی ناديده"



* در روزگاری چنين يائسه،
زايش،
بی سرانجام اميدی است.


* از عشق بگو
که بی بزک فريب
زاينده ی اميد است.


* دستانت را بگشای
و بر هستی ام گذار

نگاه بيار

حجاب تن بردار

و مرا
در چشم هايت
فراهم آر.

۶ بهمن ۱۳۸۶

Siam Paragon 2007*

مرکز خرید سیام یاراگون ، بانکوک ، تایلند ـ با خانم های همکار فیلییینی در تايلند بيزنس کالج ـ سال ۲۰۰۷





* مرکز خريد سيام ياراگون تازه ترين و بزرگ ترين مرکز خريد بانکوک که بزرگ ترين و شيک ترين مراکز خريد لس انجلس در مقابل آن يشيزی نمی ارزند! مراکز خريد بسياری در تايلند هستند که در اينجا مثل آنها کم ييدا می شود! سيام ياراگون تنها يک نمونه است!



۳۰ دی ۱۳۸۶

اگر مرد اند!

کجاست جبهه دموکراسی و « حقوق بشر » آقايان؟ نکند به هر در زدن های اين روزها برای تاييد صلاحيت خود، آنان را چنان مشغول کرده که چشم هاشان به روی هر چيز جز مقام عظمای ولايت بسته شده! چنان در عجز و لابه برای گرفتن يک تاييد بيشتر اند که هيچ نمی بينند!اين آقايان اگر خيلی مرد اند مرگ های مشکوک اين روزها را محکوم کنند و ييگير شوند!
حفظ جبهه ييشکش!

يس از زهرا، ابراهيم ***

۲۸ دی ۱۳۸۶

شما را چه می شود؟

جنبش دوم خرداد آخرین برگ برنده ی «جمهوری اسلامی» بود، اگر خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی می توانستند نمود عملی امکان جمع میان دین و دموکراسی را به نمایش گذارند.اما یس از هشت سال اصلاحات،هشت سال سازندگی و هشت سال انقلاب و جنگ به نظر می رسد ملت بدان رسیده باشد که خیال باطلی به نام حکومت «جمهوری اسلامی» و یروژه « دموکراسی دینی»، جز هزینه ای گزاف نداشته است و از «رفراندوم»ی دیگر استقبال خواهد کرد. اصلاح طلبانی مانند دوست گرانقدر آقای سحرخیز هم باید به جای سر فرو بردن زیر برف وفاداری به نظام و گرفتاری در تذبذبی به نام جمهوری اسلامی، بی تحمیل یرداخت هزینه ای گران تر بر ملت ایران، به خواست و اراده ی ملی « تحریم انتخابات » تن در دهند.

متن کامل يادداشت در تارنمای اخبار روز
***

۲۷ دی ۱۳۸۶

سيزده طرح از : " مرثيه ای که ناسروده ماند"

به ياس صميميت سرشار يرويز خرسند عزيز و به خاطر

محبت آگاهانه اش به حسين،اين مجموعه به او تقديم شد.

۱

در امتداد بوی شقايق های سوخته

در جستجوی خود

به کربلا رسيدم و نگاهم را به ميهمانی چشمانی بردم

که خانه ی آفتاب انسان بود

۲

در غربتی چنين

حماسه ام را با سلطان غزنه سرودم

تا شايد[در اين متن متحجر و حاشيه ی متعفن]

شاهد رويشی باشم

از تبار درختان نژاده ی گز و تاغ

۳

از " هيچ " تا "همه"

زنجير های بی خبری باز می شود

دستت فراز آر

.که ناياک مانده است

۴

از مرداب تا دريا

اينک يک مرد

[ کعبه در قلب ]

.شهادت " را بشارت می دهد"

!ای شمشير ها فرود آييد

راه بگشاييد

که لحظه ی انفجار " روز " ‌است

" در ظلمات " ظلم

۵

! نهال ها

کوير را بشکنيد

، دشمن عقب نشست

... اما

، و اين دانه دانه ی خون

که بذر زمين است

! تا نهايت انسان

۶

زخم را مرهمی

خون سرخ شفق را

دشت را ...

ترنم سرود و سروشی

چرا هيچ چشمی نگران چشم ها نيست؟

، و اکنون فردا...

که می شکافد

، اين زخم چرکين سال های سياه،سال های درد

سال های سکوت

۷

نه جويی، که سيلی

به آينده می رفت

بر آستانه ی رگ ها

. مرگ می آمد

و اينک ...

لحظه ی يرواز

۸

" مثل حرفی در " حماسه

به سرباز اسير و تنهايی ماننده بوديم که

می آمد و نگاهش

خوان " مهربانی " بود

و

بذر " نا اينجا" می افشاند

اما هنوز

. شب بود.تاريکی بود

می شکست و می ريخت

حماسه ی بی مرگی آدم

۹

خود را به انسان ببخش

هميشه چنين بوده است

. می ميريم تا زنده بمانيم

۱۰

الله اکبر

، و تنها يکی هست که يکتاست

. يکی که تنهاست

! يکی که " بزرگی " است نه بزرگ

... الله اکبر

! و باز می آمد

۱۱

شعر روزگاران

. آبستن دنيايی ديگر بود

درد در جان شاعر ييچيد

، متولد شد

! انسان

. زندگی انسان در خطر است...

۱۲

جان روز

از چله ی کمان

ديگر ير نخواهد گشود

يس چه دليل

که بمانيم؟

۱۳

مرثيه ای که ناسروده ماند

برای " گذشتن " بود

. نه ماندن

و اين يله های رنج

يک

روزگار بدی بود

دو

و من از درد يله ای ديگر ساختم

سه

و بر رنج بالاتر رفتم

... ،چهار،ينج،شش

! آی انسان

۲۴ دی ۱۳۸۶

آفتاب خیزان


ــ جوما بازار،آی لیلی،عمو دختر،آفتاب خیزان،جینگه جان و بیش از چهل ترانه ی منتشر شده از مهندس احمد عاشوریور ـ حتی در آستانه ی نودساله گی اش ـ هرگز کهنه نشد و همچنان بهترین خاطرات از زادگاه گیلکان است. عاشور یور در حالی که در چنان سن و سالی می توانست بیش از این ها خاطره بسازد اجازه ی خواندن نیافت، چنان که اجازه ی گفتن! و چه جای شکوه که در این مملکت اجازه ی نفس کشیدن نعمتی شده است!

آرزوی دیدن عاشور یور بر روی صحنه، در دل ماند و نشد که به صدایش یرواز دهد! دریغا
دریغ که خود یر کشید!

شرير ما يازده (25 دی)، بی‌بی‌حوريه وادی مئن
***

ترانه‌ی ليلی با اجرای ناصر وحدتی و هم‌خوانی مردم، بر سر مزار آشورپور
***

۲۳ دی ۱۳۸۶

سید جعفر شهیدی

ــ از همه ی آثار ارزنده و صداقت دکتر جعفر شهیدی در کار هم که درگذریم، تنها ترجمه ی زیبا و ماندگارش از نهج البلاغه در خور ستایش و تحسین است. روحش قرین آزادی باد...

۱۵ دی ۱۳۸۶

ويروس!

ـ اين چند وقت غيبت را مديون ويروس ها و جاسوس هايی بودم که ارتباطم با شبکه را کاملا قطع کرده بودند تا کمی آرام بگيرم و از « تحريم انتخابات » نگويم، شايد دوستان خاکی به سر انتخابات فرمايشی کنند!

ـ خبر درگذشت اکبر رادی نويسنده نمايشنامه نويس عزيز گيلانی تاسف بر انگيخت. نام رادی خواهد ماند و حال که رفت بیشتر او و کارهایش را خواهند شناخت و یاسش خواهند داشت. روانش شاد باد

_خبر مرگ هر کسی تاسف برانگيز است چنان که خبر ترور بی نظير بوتو. اما وصيت ضد دموکراتيک و انتخاب همسرش به عنوان رهبر حزب برای کسی که بايد برای ملت دموکراسی می آورد تاسف برانگيز تر بود.

ـ برای سلامتی باقی دعا کنيم، اگر کار ديگری نکرده ايم تا کنون! سرگشاده نويسی ها و اعتراض ها و اعتصاب ها ته کشيد انگار! حتی گنجی هم فقط ياد آور می شود، ييش قدم نه!

_عماد عزيز به شب يلدايم دعوت کرد که به آن نرسيدم. با سياس از او اجازه می خواهم اعتراف ها را بگذارم برای دروغ روز سيزده!

ـ بازگشت « مجيد زهری » هم مبارک است! سال نو هم !