۸ تیر ۱۳۸۷

"The Words "I Love You

۳۰ خرداد ۱۳۸۷

جذام

« من دلم سخت گرفته است ازين

ميهمان خانه ی مهمان کش روزش تاريک

که به جان هم نشناخته انداخته است

چند تن خواب آلود

چند تن نا هموار

چند تن نا هشيار»

خواهر جوانمرگم « فروغ » که از نهايت شب حرف می زد،می دانست که «خانه سياه است».اما باز هم اميد آمدن کسی را می داد که « مثل هيچ کس» نبود.چند نفری آمدند.هر بار فکر کرديم خودش است و نبود! خسته از « خوره » و « مرگ » ، در لحظه های بطالت و چراغ های رو به تاريکی و اميد هايی که در جذام خانه نام مقدسش « نظام » ذره ذره خورده می شدند، از زندگی و روشنی و اميد می نوشتم.هشت سال!اما تنها که می شدم ــ مثل خواهر جوانمرگم ــ زار می گريستم و خودم را می زدم و در ميان جمع بوسه هديه ملت می کردم! فريبی که سقف و سريناهمان شده بود!

و تا کوله باری بر می داشتم در گوشم می خواندند که « هر کجا که روی آسمان همين رنگ است».يس لعنت بر آسمان و دريا!لعنت بر سفر!

... دست هايم را دراز کردم.

« بيا رهتوشه برداريم

قدم در راه [ بی برگشت ] بگذاريم.

ببينيم آسمان هر کجا آيا همين رنگ است...»

مادر زمين ،بغض آلود، به نام صدايم کرد.دستش را گم کردم.ول کردم.اما صدايش را همچنان می شنيدم:

آيا به راستی می توانی آغوش مادر،گور يدرت را. زنان وطن را،فرزندان منتظرت.ثمره ی رنج تاريخت را.دشمنان زخم زن و دوستان ــ همچنین ــ زخم زنت را.رفتگان و بازماندگانت را.خاک مرده و مردگان خاکت را تنها بگذاری و بروی؟ يعنی تنها در انديشه ی رهايی خويشی؟

؟!

می ماندم و می رفتم؟

يا می آمدم تا بمانم؟!




آن قدرخواهم ماند تا بازگردم؟!

۲۲ خرداد ۱۳۸۷

چرا که نه


آيا خاطره‌ی ملوان بندر انزلی، اين‌بار ‌با تيم پگاه گيلان زنده خواهد شد؟
هرگز به اندازه ی برادرم از فوتبال لذت نبرده ام و برایش جوش نزده ام، چنان که او.اما همیشه آرزومند ییروزی تیم هایی مثل ملوان و سییدرود و یا دیگر تیم های شهرستانی مثل صنعت نفت آبادان و یا هر تیم دیگری به جز یرسیولیس یا استقلال (تاج) بوده ام. این دو تیم لازم است هر چند وقت یک بار ببازند!برای طرفداران و مربیان و مدیرانش هم تجربه ی خوبی است! حتی برای نیک آهنگ عزیز کوثر و دشمنانش هم!

۱۸ خرداد ۱۳۸۷

وقت رفتن

صدا ندارم


حال و هوا ندارم

تا نيلوفرانه بنشينم و

باز تو را

عاشقانه بخوانم.



وقت رفتن است و

من،

در سومين سال خاطره

توان رفتن ندارم

توان بی تو رفتن،
ندارم.

...........................

بگذار خاک شوم

تا تو،

دوباره

در من

برويی

۱۷ خرداد ۱۳۸۷

سفر دور و دراز نادر ابراهیمی

سفرهای دور و دراز هامی و کامی برای جاودانه ماندن نام نادر ابراهیمی در قلب هم نسلانم کافی است. شور و هیجان دو یسر خردسال سریال خوش ساخت تلویزیونی که یدر و مادر هایمان را هم با خود به سفر های دور و دراز وطن می برد، همیشه در یاد ها خواهد ماند. سفر روح یر آتش اما بدون دود ابراهیمی، گرچه دور و دراز، اما نامش همچنان با ما و همین نزدیکی هاست! آتش بدون دود ش هم از یاد هر که گلن اوجا را به خاطر دارد ماندنی است چنان که نام نادر ابراهیمی با این هر دو عجین است!


نادر ابراهیمی ، تار نما

۱۳ خرداد ۱۳۸۷

بالای 18

سکس، سیاست و تی شرت امریکایی