۹ آذر ۱۳۸۶

سييده


چراغ را کشتم
تا در روشنای صبح ببينمش.


آفتاب که بر آمد،
رفته بود!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

شهلا
21mehr.com

سام نازنینم مگر روشنایی هم کشتن دارد نازنین؟

خوبی که!!!؟

سام الدين ضيائی گفت...

سلام بر شهلا خانوم مهربان نازنين، باعث افتخار منه که لطف می کنی و مرتب بهم سر می زنی... به! تاريخ ما يره از خاموش کردن روشنايی هایی که داشتیمشان و قابل دسترس بودن به هوس رسیدن به خورشيد و از دست دادن آنها و بعد دريغ از کورسويی!!!ــ خوبم! به قول فرنگيا اکی هستم!شما که خوبی شکر خدا؟ آرزومند سلامتی و بهروزی ات

ناشناس گفت...

شهلا

خوشحالم که خوبی سام نازنینم