۲۹ اسفند ۱۳۸۷

بهارانه

نه لب گشايدم از گل، نه دل کشد به نبيد
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسيد
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو اين بنفشه دميد
بيا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکيد
به ياد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببين در آينه ی جويبار گريه ی بيد
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگين که بوسه خواهد چيد؟
چه جای من؟ که در اين روزگار بی فرياد
ز دست جور تو ناهيد بر فلک ناليد


هوشنگ ابتهاج سمیعی، سایه

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
با کمی بیشتر از کم؛ تاخیر
سال نوت مبارک و نوروزت پیروز
امیدوارم سال خوبی داشته باشی
شاد و موفق باشی
عماد

سام الدين ضيائی گفت...

سلام بر عماد عزیز،آرزومند سالی خوش برای تو و خانواده ی محترم