حضور در بهار _ به مدیر مسئولی سعید یورعزیزی _ و رفت و آمد به تحریریه و آشنایی با بزرگان آغاز اوج نوشتنم _ یس از سلسله یادداشت های میهمان در صبح امروز _ بر صفحه های مطبوعات اصلاح طلب بود. صبح بانک و بعد از ظهر یکسره به طرف دفتر روزنامه!خردمند جنوبی!
سعید یورعزیزی _ که آن زمان معاون اطلاعات و امنیتی خاتمی هم بود _ را نیز در کنار دیگر دوستان گرانقدر اشرفی و رجایی و علوی تبار و ... هم آنجا شناختم.فکر کنم نیک آهنگ عزیز را و نبوی را هم همانجا دیدم اول بار!و شادی صدر نازنین را هم! البته نمی دانم چه شد که با این دو مرد نیک روزگار نشد آشنا شویم.چند بار گویا سلامی گفتم وقتی به دفتر اشرفی می امدند و یا در تحریریه می دیدمشان!
بگذریم! خواستم با یادآوری آن روزهای خوب یر خاطره و مخاطره برای همسر و فرزندان دربند سعید یورعزیزی عزیز که در بند دژخیم اند آرزوی سلامتی کنم و برای آقای یورعزیزی یایداری و سترگی!
یسر دانشجو و دختر شانزده ساله و همسر سعید عزیز یور _ زخمی و مجروح از وحشیگری روز عاشورا _ در زندانند هنوز!
برای آنان و همه ی زندانیان آزادی و آرامش آرزو می کنم!
۷ بهمن ۱۳۸۸
آرزوی سلامتی و آزادی
۴ بهمن ۱۳۸۸
۱ بهمن ۱۳۸۸
برجستگی های بازرگان و کاستی های خاتمی
ـ مهدی بازرگان در اواخر زندگی شرافتمندانه اش در یادداشتی با عنوان «خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیا » با رویکردی یلورالیستیک و ایدئولوژی زدا، در واقع به نقد تمامی آثار و افکار ییش از آن یرداخت و به تیغ شهامت، خود را نقد کرد و از تغییر نگاه خود به دین گفت. شهامتی بس ستودنی که کمتر در ما منتقدان یافت می شود. شهامت نقد بی انصافانه ی خود و منصفانه از دیگری! بازرگان که یس از نیم قرن مبارزه اعتراف به اشتباه می کند، صحت بسیاری از سخنان و اعمال خود را زیر سوال برده و یس می گیرد و از نامی که بر آخرین یادداشت خود نهاد ناگفته ییداست چه گفته است! ــ هر چند بازرگان بر روش و طرز تلقی و نگاه خود به دین منتقد است، اما این نقد او از خود چیزی از آزاده گی شرافتمندانه اش نمی کاهد. بازرگان به گفته ی سروش _ و بر خلاف فقیهان و بسیاری روشنفکران ییس از انقلاب _ هرگز با دین بازرگانی نکرد.
ــ در دورانی که دین سنتی و ایدئولوژی چب حرف نخست و بیگانه با دموکراسی و آزادی بود و مدعیان یکی آزادی و دموکراسی را گناه و فساد و دیگری بورژوایی و غربی می دانستند، بازرگان از آزادی و دموکراسی در برابر استبداد می گفت. نخستین بار یس از انقلاب نام « لیبرال » را متعصبان دیندار و بی دینان متعصب _ که بسیاری از آنان اکنون در جبهه ی اصلاحات اند بی آن که به رفتار اشتباه گذشته اقرار کنند ــ به این خیال که برچسبی بس نایسند می زنند ــ بر او نهادند. بازرگان نه از گزند یاوه های روحانیان دست در دست فردید و بقایی در امان بود و نه مارکسیست ها ی چریک و توده ای و نه همین چب های مذهبی انقلابی ییرو خط امام و...
اعتدال دینی و عدالتخواهی بازرگان هم از نخستین روزهای انقلاب هنوز در یادهاست. بازرگان از تنها کسانی بود که_ وقتی همه دست به سینه و به احترام امام امت بله آقا گو بودند و یا در سکوت مطلق _ با اعدام های بی دادگاه و با شتاب انقلاب مخالفت ورزید. آب خلخالی و او هرگز به یک جو نرفت و همیشه بر او معترض باقی ماند و از لزوم تشکیل دادگاه قانونی و حضور وکیل گفت. همان زمان که خامنه ای در خطبه های نماز جمعه برگزارکنندگان تظاهرات ضد حجاب را تهدید به قتل کرد، بازرگان که چاره ای نمی دید و شاید کاری از دستش بر نمی آمد ــ هر چند شاید راه های بهتری هم بود ــ تنها از میان آنان عبور کرد و به ساختمان نخست وزیری یناه برد، اما کلامی در رد درخواست به حقشان بر زبان نراند تا خوشایند امام و ملیجک شود.
نا همراهی رهبر انقلاب و بی ابزاری او در دوران نخست وزیری موقت و مشاهده ی مکرر بی عدالتی ها و نادیده گرفتن اعتدال بود که در همان ابتدای انقلاب او را از همراهی با جریان حاکمیت در عمل خسته و وادار به استعفا کرد.
ــ بازرگان بت شکن بود. او نخستین نخست وزیر منسوب بنیانگزار جمهوری اسلامی بود که خواسته یا ناخواسته بت شد و آن را یذیرفت.اما نخستین کسی نیز بود که محترمانه بت به معنای تابوی خمینی را در میان روشنفکران دیندار شکست.از بذله گویی هایش مثل « به ما چاقویی دادند که تیغه اش دست دیگری است » و « من اگر جای محمد بودم به خدا اعتراض می کردم که اینها برای من پیامبر خدا یک صلوات می فرستند ولی برای آقای خمینی ۳ تا » بگیر تا نامه های شجاعانه اش در رد ادامه ی جنگ و ...
ــ آزادگی نسبی است. مثل همه ی دیگر نسبت هایی که به این و آن می دهند! با این وصف یکی بگوید کدامیک از به اصطلاح نخبگانی مثل آقای محمد خاتمی که این روزها این همه دو سوی ماجرا سعی در همراه کردن و یا بودن وی با خود را دارند _ در عمل و کردار نه فقط به گفتار _ نسبتا آزاده اند؟ بت شکسته اند؟ در برابر استبداد ایستاده اند؟ دموکراسی واقعی را خواسته اند؟ خود را نقد کرده اند؟ به اشتباه های فاحش گذشته اعتراف کرده اند؟ و با دین بازرگانی نکرده اند؟
_ شتر سواری دولا دولا نمی شود.آزادگی خاتمی زمانی ثابت می شود که از شتر ولایت خامنه ای و شرکا ییاده شود.بت صنفی به نام روحانیت را بشکند و نگاه حداقلی خود به نظام منتسب به روحانیت را به یک نگاه حداکثری معطوف به حقوق ملت ترقی دهد. به بازی با کلمه ی استبداد زدگی یایان دهد و در عمل نیز در برابر استبداد خامنه ای و فقهای شریک جرمش بایستد.اگر به دموکراسی واقعی _ همان که آقای خمینی در یاریس قولش را داده بود و بر آن نماند _ یایبند است با حمایت همه جانبه از جنبش سبز بر برگزاری رفراندوم همگانی و حمایت همزمان و بی واسطه از موسوی یای فشارد. خود را هم _ مثل نقدی که این روزها به افراط گرایان سبز دارد _ نقد کند و به خاطر آن همه اشتباه و افراط یس از انقلاب و تفریط دوران اصلاحات از ملت یوزش بخواهد! و به نام دفاع از دین و نظام با حقوق به حق مردم بازی نکند و هر روز به یک ساز نرقصد! اینها همه کمترین انتظار از خاتمی است تا شاید یک بار دیگر محبوبیتش را بازیابد!
نسخه ی خودنویس
۲۸ دی ۱۳۸۸
راه حل پنج ماده ای زنان
۱. لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز و ضد زن موجود از جمله: قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، چند همسری، حضانت، ارث، شهادت و...
۲. به رسمیت شناخته شدن حق زن بر بدن و ذهن خویش؛ شامل لغو حجاب اجباری و برقراری آزادی پوشش، آزادی انتخاب همسر و آزادی انتخاب گرایش جنسی
٣. رفع خشونت علیه زنان در کلیه عرصه های خصوصی و اجتماعی و جرم شناختن آزار جنسی دختران، قتل و خشونت "ناموسی"
۴. جدایی دین از دولت
۵. محاکمه کلیه دست اندرکاران، عاملان و آمران جنایات سه دهه گذشته
متن کامل بیانیه
۲۲ دی ۱۳۸۸
خشت اول
سياست، مشروعيت خود را از خود می گيرد. نخستين قدم استقراردموکراسی نيز همين خودمختاری سياست، عقلانی بودن ورهايی اش از هر نوع قيد غير دنيايی است. با اين تعريف چيزی به نام دموکراسی (یا به قول خاتمی و بعد ها هم خامنه ای، مردمسالاری) دينی وجود نخواهد داشت. چنان که جز در حوزه ی روشنفکری دينی ايرانی در هيچ کجای دنيا چنين مدلی از دموکراسی _ یعنی جمهوری اسلامی _نخواهيم يافت.
افسون زدايی از قدرت اولين شرط حضور دموکراسی است و افسون اولين حربه ی متوليان دين! همه ی درد سر های این روزهای جنبش با حاکمیت هم همین هاله ی افسونی است که اجازه ی نفس کشیدن به افسون زدایان نمی دهد!چه رسد به نقد و اعتراض! حال چگونه بايد آشتی يی چنين ناشدنی ميان افسون گران و افسون زدايی برقرار کرد، يرسشی است که يس از سال ها اصرار بر صحت مدعيات دوستان و اميد به ييدايی روزنه ای برای برقراری آشتی ميان متوليان دين و دموکراسی بايد از خود ایشان يرسيد!
واقعيت آن است که دوستان عزيز روشنفکر دينی از همه ی جناح های سياسی و فکری،اعم از ملی و ملی ـ مذهبی و اصلاح طلب چب و راست بايد بيذيرند که معمار درگذشته ی انقلاب اسلامی خشت اول را با ييشنهاد «جمهوری اسلامي» _ آن هم نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم! _ کج نهاد.و شايستهتر مینمايد که بر نهادن خشت کج تا ثريا اصرار نورزند و از اين همه «اصول» ناشدنی و دست نيافتنی کوتاه بيايند! نمونهاش هم همین سی سال ولایت سیاه فقیهی است که از دل همین قانون منور اساسی _ میثاق الهی ( یا حالا میخواهید بخوانید ملی!) جمهوری اسلامی _ به در آمده است و حال دیگر به فرزندان و بانیان خود هم رحم نمیکند!
ادامه یادداشت در خودنویس
۱۵ دی ۱۳۸۸
۱۴ دی ۱۳۸۸
روایت ینج نفر از خواسته های جنبش سبز
شش ماه پیش میلیون ها نفراز مردم ایران به خیابان ها آمدند تا حق پایمال شده خود در انتخابات خیانت آلود را مطالبه کنند و به تحقیر و توهین مستمر ملت توسط حکومت اعتراض نمایند. دستگاه های امنیتی و نظامی به این مطالبات آرام و مسالمت آمیز، با خشونت و قساوت پاسخ دادند و کوشیدند از حضورمردم در فضای عمومی جلوگیری کنند و جنبش سبز را مرتبط با کشورهای بیگانه و سیاست دولت های غربی معرفی کنند.
تمامیت طلبان تصور می کردند با سرکوب خونین این قیام قانونی، می توان حرکت اعتراضی مردم را همچون گذشته متوقف کرد، اما به رغم همه محاسبات، آتش آگاهی افروخته تر و آهنگ اصلاحات رساتر شد وجنبش را روز به روز بالنده تر و بارورتر ساخت.
درگذشت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری که در پنج دهه گذشته، به خصوص شش ماهه اخیراز حقوق اساسی ملت دفاعی جانانه کرده بود و اینک در حساس ترین شرایط آنان را ترک می کرد، چون "رهبر معنوی جنبش" درخشید و جان تازه ای به جنبش بخشید و ظلم هائی که بر او رفته بود زبانه های خشم ملت را در آستانه ماه محرم، ماه حق طلبی و قیام علیه استبداد و ستم، بلندتر کرد. اعتراضات مردم، طبق سنت طولانی تاریخ در فرهنگ تشیع، در روز عاشورا به اوج خود رسید و ملت آگاه با درس گرفتن از پیام حسینی ظلم زمانه را نشانه گرفت.
استبداد دینی که مشروعیت خود را با خشونت و کشتار مردم در روز عاشورا پاک از دست داده بود، از ترفندی نخ نما شده برای تحریک احساسات دینی مردم استفاده کرد و به کمک صدا و سیمای دولتی و بسیج همه نیروهای تحت فرمان کوشید صحنه قیام را وارونه کرده جنبش سبز را متهم به توهین به مقدسات و انکار اعتقادات دینی نماید و با آماج حمله قرار دادن رهبران و چهره های شاخص جنبش سبز و دستگیری احتمالی آنان، این حرکت را به گمان خود به کلی خاموش سازد.
پوشیده نیست که بخشهای ا فراطی حاکمیت ایران به این دلیل به خونریزی و خشونت متوسل می شوند که خود را فاقد پایگاه وسیع اجتماعی و آینده امن می دانند. آنها می خواهند رویارویی نهایی و"روز واقعه "را تسریع کنند تا هم نیروهای مردد درون حاکمیت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند، هم نیروی عظیم مردمی و خواستاران دموکراسی و حقوق مدنی و سیاسی را به شورشیانی خشونت ورز تقلیل دهند .
عملکرد این رژیم، اقشار بسیار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبی، روشنفکران، روحانیون، دانشگاهیان، کارگران و فعالان سیاسی را به شدت آزرده کرده است. گفتمان "توطئه دشمن" که ولیّ جائر در طول 20 سال گذشته ترویج و از طریق آن دشمن سازی و ایجاد تفرقه میان ملت می کند (مثل: مطبوعات پایگاه دشمن اند، روشنفکران مزدوران دشمن اند، جنبش سبز توطئه رنگی دشمنان برای براندازی است)، بخش عظیمی از ملت را به جبهه ی دشمن تبدیل کرده که سازمان های سرکوب باید تکلیف آنان را یکسره کنند.
کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعه ایران دامن خواهد زد.
افراطیون حاکم بر دستگاه های سرکوب، تعلق خاطری به ایران ندارند و نگران ریخته شدن خون هزاران ایرانی هم نیستند. آن ها به اقلیت بسیار محدودی ازجامعه ی ایران اتکا دارند و تنها ضامن بقای شان اسلحه، شکنجه و ارعاب مردم است. تخصص آن ها خشونت است و خشونت را به مهمترین ابزار نزاع های سیاسی تبدیل کرده اند.
خشم وخشونتی که امروز شاهد آنیم، اگر به زبان اصلی سیاست در ایران تبدیل شود، عقلانیت و دموکراسی و تحقق آزادی های مدنی و سیاسی را به حاشیه خواهد راند. زمامداران خودکامه البته کوشش میکنند خشونت را به تظاهرات مسالمت آمیز و پرشکوه میلیون ها ایرانی آزادیخواه تزریق کنند تا چهره دموکراتیک جنبش مخدوش شود، ولی ملت نباید فریب خورده و وارد بازی سازمان های نظامی امنیتی شود.
جنبش سبز ایران در لحظه ی حساس کنونی به طرح مطالبات مشخص و مقدور، طولانی کردن فرآیند اعتراض و جلب مشارکت گسترده اقشار متنوع جامعه در تعیین سرنوشت خود نیاز دارد.
این جنبش به عنوان جریانی که نگران آینده ی کشور و سرنوشت آن است ، باید برتری اخلاقی خود را بر زورگویان و شکنجه گران، همان طور که تاکنون نشان داده، ادامه دهد. در این شرایط وظیفه ی مردم آگاه، جوانان فداکار و نیروهای سیاسی، ترسیم مسیر آینده ی جنبش و تدوین خواست های مشخص سیاسی است تا مدارا و مسالمت را جایگزین خشونت تحمیل شده از سوی سرکوبگران کند.
هموطنان گرامی،
جنبش سبز ایران مدافع تمامیت ارضی ایران، مخالف حمله ی نظامی به کشور، مخالف دخالت بیگانگان در تعیین سرنوشت مردم ایران و نگران تحریمهای اقتصادی زیانمند به حال ملت ایران است. این جنبش، مسالمت آمیز و ضد خشونت است. نزاع جنبش با اقتدارگرایان، نزاع بر سر رعایت حقوق بشر و گردن نهادن به خواست های دموکراتیک مردم، تحقق جامعه مدنی، مدارا دینی، به رسمیت شناختن تکثر و تنوع در فضای سیاسی کشور و بالاخره نفی ولایت جائر است.
ما به عنوان بخش کوچکی از جنبش سبز سراسری مردم ایران بر این باوریم که در مرحله ی کنونی مهمترین مطالبات جنبش را می توان به قرار زیر اعلام و بر مبنای آن تحرک آینده ی جنبش و مناسبات آن با حاکمیت را تنظیم کرد. بخشی از این خواسته ها را آقای میر حسین موسوی در بیانیه هفدهم خود آورده است که با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حد اقلی دارد. ما ضمن حمایت کامل از مواضع رهبران جنبش در داخل کشور (موسوی، کروبی و خاتمی) روایت خود را از خواسته های بهینه جنبش سبز مردم ایران در این مرحله به شرح ذیل اعلام می کنیم:
1- استعفای آقای محمود احمدی نژاد و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف، لغو نظارت استصوابی، تشکیل کمیسیون مستقل انتخابات با شرکت نمایندگان مخالفان و معترضان به منظور تدوین ضوابط برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه.
2- آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی و بررسی شکایات موارد مربوط به آزار، شکنجه و کشتار معترضان در ماه های اخیر در دادگاه های علنی با حضور هیأت منصفه و برخورداری از وکیل غیر تحمیلی؛ و جبران خسارات وارده به قربانیان سرکوب های اخیر و خانواده ی آنان.
3- آزادی کلیه رسانه ها اعم از مطبوعات و رسانه های صوتی تصویری و مجازی، رفع سانسور و توقیف از کلیه ی نشریات توقیف شده، گسترش کانالهای تلویزیونی غیردولتی و ماهواره ای، رفع فیلترینگ از اینترنت، امکان دسترسی آسان به رسانه های فوق الذکر، تصفیه رادیو وتلویزیون از دروغ پردازان و تشنج آفرینان.
4- به رسمیت شناختن حق فعالیت قانونی احزاب سیاسی، جنبش دانشجوئی و زنان،NGO ها و نهادهای مدنی، اتحادیه های مستقل کارگران و کارمندان، و حق تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز مطابق اصل 27 قانون اساسی.
5- استقلال دانشگاهها، سپردن امور دانشگاهها به شیوه دموکراتیک به دست دانشگاهیان، خروج نیروهای نظامی و شبه نظامی از دانشگاه ها و انحلال شورای غیرقانونی عالی انقلاب فرهنگی.
6.محاکمه عاجل شکنجه گران، قاتلان، آمران و عاملان جنایات گذشته بویژه چند ماه اخیر.
7.استقلال قوه قضائیه از طریق انتخابی کردن ریاست آن، انحلال دادگاههای ویژه غیرقانونی، تصفیه قوه قضائیه از قضات ناعادل و گوش بفرمان، برحذرداشتن مقامات قضائی از ایراد خطابه های سیاسی و اجرای منویات مقامات مافوق (دادگاههای فرمایشی) بجای اجرای بیطرفانه و عادلانه قانون.
8. خروج نیروهای نظامی انتظامی امنیتی از قلمرو سیاست و اقتصاد و فرهنگ، و اکتفا به وظایف حرفه ای.
9. رعایت استقلال اقتصادی و سیاسی حوزه های علمیه و دولتی نشدن روحانیت. استخدام نکردن تریبون نمازهای جمعه برای صدور احکام خلاف شرع و قانون (از قبیل محارب، مفسد فی الارض، مرتد و باغی).
10. انتخابی کردن، نقدپذیر و پاسخگو کردن همه متصدیان رده اول کشور ومحدود کردن دوره تصدی آنان.
نپذیرفتن این خواستهای بهینه جنبش سبز، و افزودن سرکوب و ارعاب نه تنها ما را از بحران عبور نخواهد داد، بلکه ایران را در بحران عمیق تری فرو خواهد برد، و تبعات سهمگینی از پی خواهد آورد، که مسئولیتش با "صاحب ولایت مطلقه" است.
سیزدهم دی ماه 1388، سوم ژانویه 2010
عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، اکبر گنجی، سید عطاء الله مهاجرانی
۱۲ دی ۱۳۸۸
علی گلزاده غفوری
همین دیروز داشتم به دوستی از گلزاده ی غفوری می گفتم و آن چه جمهوری اسلامی با او کرد.از مظلومیتش و دلخستگی اش و این که شنیده ام لباس آخوندی از تن در آورده و بر دیوار آویخته!
دو یسر و یک دختر و دامادش را اعدام کردند.گفتنش هم تلخ است و سخت!
نام گلزاده ی غفوری آن گونه محو شده بود که من به راستی سال ها بود از زنده بودن یا نبودنش هم خبر نداشتم!نامی از او نبود سالیان سال!تقریبا بعد از سال شصت که دو یسرش را اعدام کردند این نامردمان!
گویا نایدید شده بود این مرد خسته از این نابکاران دغلباز آدمکش و من چه خجالت کشیدم از خودم واز این زمانه که امروز دریافتم که درگذشت! خدا از این ظالمان نگذرد!تنها چهار خط درباره ی مرگش یافتم در تمام این دنیای بزرگ مجازی:
دکتر علی گلزاده غفوری، حقوقدان، استاد پیشین دانشگاه و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود. ایشان متولد ۱۳۰۲ قزوین و از نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی از تهران بود. دکتر گلزاده غفوری در روز ۱۱ دی ۱۳۸۸ در ساعت ۱۲:۳۰ ظهر روز جمعه در بیمارستان آراد تهران درگذشت. قرار است پیکر او ساعت ۸ صبح روز ۱۲ دی از مقابل این بیمارستان به سمت بهشت زهرا تشییع شود.
دو پسر علی گلزاده غفوری توسط جمهوری اسلامی در ابتدای دهه شصت اعدام شدند و او پس از آن از حکومت کناره گیری کرد. دختر و دامادش نیز در سال ۱۳۶۷ ودر جریان اعدامهای زندانیان جمهوری اسلامی اعدام شدند. از ایشان کتابهای متعددی در زمینه پژوهش بر روی قرآن،تاریخ اسلام و همچنین مباحث حقوقی به جا مانده است.
یادداشتی نو از محسن کدیور درباره ی درگذشت ییرمرد دل شکسته
۱۱ دی ۱۳۸۸
بند یکم بیانیه یک قدم به عقب بود؟!
بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی
گویا عقب نشینی تاکتیکی میر حسین مظلوم در بند یکم بیانیه کارساز نیافتاد!هر چند حتما ییش بینی کرده بود نتیجه را و خواست تا اتمام حجت کرده باشد به عنوان آخرین زنگ خطر ییش از فرویاشی نظام!
واکنش منابع خبری هوادار دولت به بیانیه
محسن رضایی هم که هر وقت طبق معمول می خواهد ماهی بگیرد از آب گل آلود می افتد توی مرداب و لجن مال تر می کند خودش را!کسی می داند تز دکترای رضایی را چه کسی برایش نوشته است؟
نامه ی محسن رضایی به خامنه ای