۸ بهمن ۱۳۹۰

به بهانه ی تصویر گلشیفته و آن چه ازروشنفکران تصور می رفت!





تصویرنیمه برهنه ی گلشیفته با ساختاری مفهومی، موضوعی و غیر جنسی ، یک تصویربا قالب مبتنی بر ساختارهای تعریف شده ی زیباشناختی بود.در برابر شهوت فراواقع گرای سنتی که در صورت پوشیدگی بدن، شهوانی تر و جنسی تر از این هم فکر می کند رخ نمود و در میان عوام و خواص مان غوغایی به پا کرد!  این تصویر اگر چه با تعریف های متداول، جنسی به شمار نمی آید اما به خودی خود، ورود به یک مرحله ی ساختارشکن اجتماعی مقابله با برهنگی ستیزی بود. آغاز مرحله ای که او آگاهانه یا ناخودآگاه با  نیشگون سختی که ازمدعیان ارزش های دینی و روان خرده فرهنگی شبه روشنفکران مان  گرفت چيزهايی را به یاد عوام و خواص آورد که البته تغييرشان نه تنها سالها بلکه شايد نسل ها به درازا بکشد.
برهنگی ستیزی بيش  از آن که رنگ دينی داشته باشد و بوی ايدئولوژي بدهد، ريشه درباورها و ارزش های فرهنگی جامعه دارد. اگر جامعه ای هنوز در برابر سکولار شدن مقاومت می کند برای گذار به  فرايند اجتماعی شدن یعنی آن مرحله ای که افراد جامعه  را برای اجتماع پذیری آماده می کند راهی جز شکستن هنجار های ساختگی کهنه وتعامل با آنها ندارد. 
 فرد ازکودکی در محيطی پرورش می یابد که زبان روزمره اش، رابطه های فردی و اجتماعی اش، و روابط قدرت اش را مفهوم ها و ارزش های خرده فرهنگی و دینی به ظاهر غیر قابل تغییرشکل داده اند.تغییر این ارزش ها و مفاهیم هم چیزی نیست که به تنهایی با بیانیه ی نرم نیروهای حقوق بشری و مانیفست های ملایم روشنفکری جا بیافتد. چنین تحولاتی باید درتجربه ی زیستی اجتماع و با هنر، ادبیات و سینما و تئاتر و عکس هایی از همان دست و البته در طولانی مدت به آگاهی اجتماعی تبدیل شود واتفاق بیافتد.

 اما وظیفه ی روشنفکران در این راستا نه سکوت، نه عوام فریبی و نه عوام گرایی در گرامیداشت نسل های پیشین است! کاری که بسیاری در برابر کار گلشیفته کردند! وظیفه ی روشنفکران دفاع از حقوق او و نهادینه کردن آن بود!به پاسداشت خواسته های نسل نو! به یاد داشته باشیم که بخش بزرگی از جامعه ی روشنفکری ما در عرصه ی سیاست نیز همین روش را برگزیدند! سکوت پیشه کردند که کار بعضی ملا های سترون است.همان ملاهای خوب! عوام فریبی را برگزیدند که به کار ملا های فریبکارمی ماند و عوام گرایی که آن هم کار ملا هاست! از هر نوعش!
 وظیفه ی روشنفکران ما در هر صورت حمایت از حداقل حقوق فردی سلمان رشدی ها، نجيب محفوظ و تسليمه نسرين ها بود.و صد البته گلشیفته فراهانی! نه لب گزیدن وسکوت اختیار کردن، نه عوامگرایی و حمایت از معترضین و نه عوامفریبی و بهانه گیری و بحث درباره ی نحوه و زمان  ساختار شکنی! این سکوت و گرایش و فریب، خود تجاوز به ذهنيت و رفتارفرد در عرصه ی عمومی، و به شخصيت و حريم خصوصی و در یک کلام حقوق نخستین اوست! همان خصلت فاشیستی دولت های ایدئولوژیکی مانند جمهوری اسلامی ایران که تعریف نیک و بد و خیر و شر و حلال و حرام در انحصار آنان است و با دست یازی به حریم خصوصی فرد به ذهن و بدن اش و زندگی اش تجاوز می کنند!



در حلقه ی گفت و گو:
 پارسا صائبی (*)
مسعود برجیان (*)