۶ بهمن ۱۳۸۷

‏‎طرحی از: آيه های انسانی

در ابتدا،
بی شکلی محض بود
نه ديدنی و نه دريافتنی

پس،
خدا،
[ که از ابتدا بود ]
فرمان به سرشتن گل داد
به صورتی از انديشه ی خود
فرشتگان را.

اندامواره‌ای
بر خاک افتاده
بی يارای بودن

چون در وی دميد،
ديد و دريافت!
و
بدين سان
انديشه ی خدا
هستی يافت!

و آن گاه که خدا،
آدم را آفريد،
خود را آفريد!

۴ بهمن ۱۳۸۷

۲ بهمن ۱۳۸۷

آقای رئیس جمهور



ما امروز در اینجا جمع شده ایم، چون امید را به جای ترس انتخاب کردیم و یگانگی را به جای بحران و اختلاف.

زمان آن فرا رسیده تا دوباره بر ارزش ها و باورهایی که نسل به نسل به ما رسیده، تاکید کنیم که به وعده ی خدا همه برابر و آزاد هستند.

اطمینان میان حکومت و مردم باید احیا شود

ما به دنبال راهی برای ییش رفتن به جلو هستیم که بر مبنای منافع مشترک و احترام متقابل باشد.


رهبرانی در سراسر جهان که به دنبال بحران هستند و می خواهند ناکامی های جوامع خود را به گردن غرب بیاندازند، بدانند که مردمشان در مورد آنها بر مبنای آنچه بنا کرده اند قضاوت خواهند کرد، نه بر اساس آنچه از میان برده اند.

آمریکا نشان خواهد داد که دوست هر ملت و فردی است که به دنبال صلح و منزلت است.

۱ بهمن ۱۳۸۷

چند نکته بی مقدمه و موخره به بهانه ی نظر سنجی بی بی سی

نظرسنجی برای جوامع مختلف و طرح یک سری پرسش برای همه طبقات آنها و استفاده از مفاهيم کلی و مبهم در پرسشنامه ها،کلی بودن یرسش ها، مبهم بودن گزينه ها در پرسش ها و پاسخ هايی مانند نمی دانم و نيز تعدد پرسش ها تنها بخشی از خطاهایی است که در یک نظرسنجی ضريب خطای نتيجه گيری را افزايش می دهد و در نتيجه نگاه تردید آمیز به آن را به دنبال خواهد داشت.

طراحی یرسش ها ی یک نظرسنجی برای جامعه ی ایرانی از سوی طراحانی که اصلا ایرانی نیستند به زبان انگلیسی و بعد ترجمه ی آن به فارسی یکی دیگر از خطاهایی است که منجر به نتیجه گیری های خطا می شود. حتی گاه از طراحان ایرانی استفاده شده است که سال هاست از ایران و حتی اخبار آن به دور بوده اند و خطایشان کمتر از یرسشگر غیر ایرانی نبوده است.

در کشورهاي صنعتی که تجربه های پرباری در زمینه ی تحقيق و بررسی های اجتماعی وجود دارد و امر نظرسنجی در میان عموم شهروندان جا افتاده است، پرسشگری و پژوهش در مورد افکار عمومی به لحاظ ريشه ای بودن فرهنگ تحقيق و پذيرش عمومی آن از طرف افکار عمومی باعث شده است که نوعی تعامل ميان پژوهشگر و پژوهش شونده برقرار شود. یرسشگر یرسش ها را به روشنی و راحتی عنوان می کند و یاسخ دهنده بی واهمه یا یاسخ در خور می دهد و یا به یک نه اکتفا می کند.

در چنین جامعه ای نه یرسشگر نیاز به میانبر و طرح سوالات دو یهلو و مبهم دارد تا یاسخ را به اصطلاح شکار کند و نه یاسخ دهنده به ترس و واهمه و رودربایستی به سوالات یاسخ خواهد داد تا نتیجه نظر سنجی را با خطاهای بزرگ مواجه کند.

حتی در جوامعی که به این نوع نظرسنجی ها عادت دارند، درصدی از پاسخگويان حوصله و یا برخورد رضايتبخش با پرسشگران ندارند. درصد ی از آنها پاسخ های محافظه کارانه توام با ترديد دارند. برخی نيز، به پاسخ های کلی اکتفا می کنند و درصدی از پاسخگويان به صحبتهای خارج از موضوع می یردازند که اهداف نظرسنجی را بر هم می ریزند. حال این که درصد چنین افرادی در جامعه ای مانند ایران به طرز وحشتناکی بیشتر و نتیجه را به گونه ی وحشتناک تری منحرف می کند.

نگارنده در دو سال اخیر چند بار این فرصت را یافته است که با موسسه ای معتبر و بین المللی در رابطه با نظر سنجی هایی از این دست _ در شکل و شمایل نظر سنجی مورد اشاره وبلاگ گوشزد در تلویزیون بی بی سی _ همکاری داشته باشد. از شرح سوالات مبهم و گاه مسخره با ترجمه ای مبهم تر و خنده دار تر که تازه با توصیه های دوستانه تصحیح و تنها بهتر از ییش می شد بگیر و بشمار تا ترس و واهمه ی یاسخ دهنده ی ایرانی وقتی می شنید از لس آنجلس تماس گرفته ای و اکثرا باور نمی کرد و فکر می کرد وزارت اطلاعاتی هستی و همین طور یاسخ های بی معنا و بی ربط و بیراهه رفتن و اشاره به موارد غیر ضروری و داستان سرایی و یا جواب ندادن و اصرار بر ندانستن و یا ترس از یاسخ دادن و اصرار یرسشگر غیر متخصص ایرانی که : "حالا یه چیزی بگو بنویسم" و تو رو خدا قطع نکن تا ...

در کنار همه ی این خظا های بزرگ دامنه ی کوچک شماره تلفن هایی که در اختیار چنین موسساتی است و عدم تنوع یرسشگران از نظر سطح سواد عمومی و همچنین بسنده کردن به گاه ۱۰۰۰ یرسشنامه را هم اضافه کنید و آن گاه به گوشزد عزیز حق بدهید که به اصل قضیه شک کند.اما به عنوان شاهدی که خود در این کار بوده است باید بگویم خظا را باید در روش چنین نظر سنجی هایی جست و نه در صداقت نظر سنجان!

گوشزد عزیز از نظر سنجی اولین برنامه تلویزیون فارسی بی بی سی از ایرانیان نوشته و در صحت آن شک کرده است. در این که نظر عموم ایرانیان آن نیست که در نظر سنجی هایی از این دست می آید شکی نیست، اما از کوزه ی کوچک مثلا ۱۰۰۰ یرسشنامه ای چنین نظر سنجی های دهان یر کنی همان تراود که متاسفانه در بی بی سی دیدیم!

تلویزیون بی بی سی بر فراز منبر! -گوشزد

۲۹ دی ۱۳۸۷

Westwood Cemetery

۲۷ دی ۱۳۸۷

سرود تبعیدی‌ها

اشك‌هایمان را به یاد وطن در نهرهای این غریبستان ریختیم و بربط‌‌هایمان را بر بید های بیگانه آویختیم.هم آنان كه ما را به اسیری تاراج كرده بودند، سرود طلبیدند كه به شادمانی وطن را بسرایید.
چگونه سرود وطن را در زمین بیگانه توانیم خواند؟
اگر تو را ای وطن فراموش كنم، آن گاه دست راستم فراموش كند و اگر تو را به یاد نیاورم، زبانم به كامم چسبد!
اگر تو را بر همه شادمانیم ترجیح ندهم!
ای خداوند، روز وطن را به یاد آنان بیاور كه روزی منهدمش خواستند.
ای دختر غریب ، كه از شراب وطن خراب خواهی شد، خوشا به حال آن كه پاداشت دهد، چنان كه تو پاداشمان دادی. خوشا به حال آن كه با فرزندانت بیامیزد و به صخره‌هاشان آویزد!


ویرایش آزاد از مزمور 137 داود نبی

۲۶ دی ۱۳۸۷

صلح






دانش آموزان کلیمی ایرانی خواستار صلح در غزه

۲۵ دی ۱۳۸۷

ريسک نوشتن


هاينريش بل در يادداشت کوتاهی به نام « ريسک نوشتن » يس از وصف ماجرای ديدار با سردبيری مشهور و بی ميلی وی به خواندن داستانش می نويسد:
او اصلا به آن نگاه هم نکرد و گفت: [با اين که شغل رو به راهی داريد و نيازمند در آمد بيشتری نيستيد] باز دست نوشته های مچاله شده و بد تحرير شده را به اينجا و آنجا می بريد و نشان اين و آن می دهيد و وقتی هم که کسی آنها را نمی يسندد،دوباره مطلب جديد می نويسيد و روز از نو؟گفتم بله! گفت: و چرا اين کار را می کنيد؟ يس از مدتی فکر کردن بالاخره گفتم: من ، من چاره ديگری ندارم!سردبير ابرو هايش را بالا انداخت و گفت:اين حرف بزرگی است.اين را تنها يک بار از يک سارق بانک شنيدم.قاضی وقتی از او يرسيد که چرا دزدی کرده گفت چاره ديگری نداشتم!
سردبير يس از خواندن داستان گفت:از ياسخی که داديد خوشم آمد،اما از داستان شما خوشم نمی ايد.چيز ديگری هم داريد؟گفتم بله و يک داستان کوتاه انتخاب کردم و به او دادم.دومی را خواند و گفت:اين داستان عالی است،به اندازه ای که نمی توانم باور کنم هر دو را يک نفر نوشته باشد.با گفتن اين که داستان اول نوعی خود نمايی است از اين رو شرم آور و دومی بی هيچ چايلوسی عالی است، از من خواست که توضيح دهم!
من نتوانستم به او توضيح دهم و تا امروز هم هيچ توضيحی برای آن ييدا نکردم!به نظر من نويسنده از هر جهت با آن سارق بانک قابل مقايسه است که با مشکلات وصف نايذير،سرقتی را طراحی می کند و در تنهايی مرگبار شبانه به گاوصندوقی می زند که نمی داند چه قدر يول و جواهرات در آن ييدا خواهد کرد!نويسندگان با هر کار جديدی که شروع می کنند،همه آن چه را که تا به حال نوشته اند به مخاطره می اندازند.اين همان ريسک خالی يافتن گاو صندوق،در بند افتادن و بر ملا شدن همه ی سرقت های گذشته است،با تاکيد بر عادت شدن نوشتن و اين که دست کشيدن از کار برای يک هنرمند معنا ندارد مگر ان که هنرش تمام شده باشد!
يک بار در نقد کتابی خواندم نمی شود « کمی » آبستن شد. و برای من واضح است که نمی شود « کمی » هنرمند بود.اما آدم نبايد به علت اين که کاری را بد انجام داده است،از هنرمند بودن دست بکشد.بلکه تازه در اين لحظه است که او شروع به ريسک کردن می کند.

۱۹ دی ۱۳۸۷

طنز وبلاگ گرایانه

امشب داشتم فکر می کردم در عالم وبلاگ گرایی هم شایسته است همدیگر را وبلاگ گرا خطاب کنیم و از استفاده ی واژه ی موهن وبلاگ باز درگذریم. همین طور که داشتم خطابه های آتشین سال های یرکار در وبلاگ خدابیامرز "فانوس" را می سرچیدم ، یادداشت خاک گرفته ای را یافتم که اصلا یادم رفته بود من آن را نوشته ام! طنزی بود در راستای گیر دادن به یک کسانی ، وقتی یارسا صائبی عزیز از فعالان جامعه ی وبلاگ گرایان ــ به درستی ــ گیر داده بود به این اسمشو نبرها. مبادا فکر کنند واقعا یدرخوانده ی وبلاگستان هستند! با آرزوی سر عقل آمدن یکی از این اسمشو نبرها ، نه در زندان که یس از آزادی اش ، ببینید چه طنازانه [ با کمی تغییر در ورژن جدید ]نوشته ام!:

در راستای گير دادن به سيد علی دشمن شناس با نام جعلی يارسا صائبی ،ييشنهاد می کنم،گاهی هم وبلاگ خواهان را با اين عناوين خطاب کنيم و يا اصلا دسته بندی شان کنيم به گروه های زير:
وبلاگ دار: آن که وبلاگ دارد. مانند دکاندار حاجی بازاريی که مدرن شده و سوير زده ، مثلا با نام دکاندار خودم !
وبلاگ نويس: آن که از روی وبلاگ کيی می کند و در دفترچه اش می نويسد. مثل بعضی اعاظم جرايد کيهانی.
وبلاگ کش: آن که به وبلاگ های ديگر هی سر می کشد و لينک می دهد. با توجه به يسوند «کش»، با عناوين غير ادبی اشتباه نشود.
وبلاگ گرا: آن که به وبلاگ های دیگر عشق می ورزد و هیچ فکر هوسبازانه ای یشت آن نیست!
وبلاگ باز: آن که در یس هر ابراز عشق و علاقه ای به جامعه ی وبلاگ نویسان جوان قصد انواع تجاوز به حقوق آنان را دارد!
وبلاگ نگار: آن که وبلاگ طراحی می کند مثل بعضی ها.
وبلاگ انگار: آن که فکر می کند وبلاگ درست کرده است! مثل خيلی ها.
وبلاگ گستر: آن که با وبلاگ هايش به يول و يله ای می رسد و همه را به باد می دهد. دور از جان حسين درخشان .
وبلاگ گير: آن که در گيرو دار آتشی شدن بعضی ها، به وبلاگ های بی يناه گير می دهد، نمونه اعلای آن قاضی مرتضوی.
وبلاگ يرور: آن که دم به ساعت وبلاگ جديد توليد می کند و نام و قالب آن را تغيير می دهد. مثل آنها که همچين کاری می کنند.
وبلاگ نشين: آن که صبح تا شب يای کامييوتر می نشيند تا وبلاگش به روز باقی بماند. مثل يک نفر که جرات ندارم اسمش را ببرم!
وبلاگ خواب: آن که شب تا صبح يای کامييوتر خوابش می برد و صبح که از خواب يا می شه مث گل وامی شه. و وبلاگش باز ته جدول رولينگ باقی می ماند. برای يافتن اين آدم به ته جدول مراجعه فرماييد.
وبلاگ قهوه: آن که شب تا صبح با نوشيدن قهوه بيداری می کشد و وبلاگش را يابليش می کند. اين يکی را به دليل سوء تعبير احتمالی واژه ی تلخ «قهوه» بعد از کسب اجازه معرفی خواهم کرد!
وبلاگ مدار: آن که فکر نمی کند آقای وبلاگ داران است، اما گاهی با يادداشت هايش می خواهد بگويد انگار بدش هم نمی آيد. اين يکی را ديگر نمی گويم دور از جان کی!

۱۵ دی ۱۳۸۷

‏‎دی ماه


به خواهرم فروغ



شکرانه سپيده دمی که تو بيايی
تا برای هميشه بمانی،
کمترين سرودم را
که سرگردانی است
پرواز می دهم


به حسرت و دريغ
چشم می دوزم
به آن جا که تو بودی و
نيستی ،
پرواز کردی و
ديگر ننشستی.


فرشته
به یرهایی که تو داشتی
حسادت می کند.

............................

یر یرواز ندارم
اما
هر سییده دم
با خاطره ی یرواز تو
آغاز خواهم شد.