۲۲ مرداد ۱۳۹۲

تدلیس سیستماتیک و عدالت!

     یادمان نرود.! یک بار هم زمانی که  بازدهی جنبش دانشجویی برای اصلاحات به سر آمده بود،  _ بر خلاف انتظار ها  _ واژه سازی ادبی سیاسی آقای سعید حجاریان گل کرد و دانشجویان نجیب را خیال پردازان شهرآشوب خواند و گفت: « شهرآشوبان خیال پرداز افرادى هستند كه فكر مى‌كنند مى‌توانند با اراده خویش تغییرات عمده‌اى در ساختار سیاسى و اجتماعى ایجاد كنند. رادیكالیسم و اراده‌گرایى دو ویژگى عمومى این گروه افراد است».« كار خیال پردازان مشت زدن به دیوار است. در زندان كسى كه از وسعت و مقاومت سلول خود و ساختمان زندان آگاهى نداشته باشد در دایره جبر گرفتار مى‌شود حتى اگر مشت به در و دیوار بكوبد. اما آن كه مى داند كجا مى توان نقب زد و كجا مى توان فرار كرد برنده است نه كسى كه كله اش را به دیوار مى‌كوبد.» خوب نقب جنبش دانشجویی برای حفظ نظام  _ حالا از نگاه حجاریان بگویید مشروطه  ی _ ولایی به سنگ بر خورده بود و هر چند دوستان آقای حجاریان پیشنهاد زیدآبادی را نشنیده گرفتند و درباره ی رفتن دسته جمعی به اوین فکر نکردند اما تا توانستند  نقب زدند!
     جنبش دانشجویی که روزی نبض جنبش اصلاح طلبی بود دیگر الگویش دانشجوی پیرو خط امام نبود و خط نمی خواند! جنبش سبز هم دیگر از جایی، آن چه می خواستند نبود! کار نقب را متوقف کرده بود!  حالا هم که کار نقب از طریق جنبش سبز نگرفت و سران در حصر، مهره هایی سوخته بیش نیستند، پس از واژه سازی"شهرآشوبان خیال پرداز" برای خفه کردن اعتراض های دانشجویی، چشممان به "تدلیس سیستماتیک" روشن می شود. حجاریان با صراحت می گوید: "بنده می‌گویم نه تقلب بوده و نه تخلف!". حالا بعد اضافه می کند "بلکه یک اسم قانونی دارد با عنوان تدلیس سیستماتیک. " و بعد تصریح می کند: " توجه داشته باشید که آقای احمدی‌نژاد رأی آورده است" و باز برای آن که ساده دلان در تحسین او شک به دل راه ندهند می گوید: " و نام وی از صندوق بیرون آمده است ولی به چه قیمتی؟ به‌روش تدلیس."
  دوستان نازنینی که به صرف این که طرف حجاریان است نه فلاحیان، حرفش را حلوا حلوا کردید و منتقدان به آن را متهم می کنید که اگر لازم باشد ميرحسين موسوی را هم ده بار دار می‌زنند، اگر شما موسوی را فراموش نکنید با این فرهنگ لغات آخوندی، کسی او را اعدام نخواهد کرد! دفاعیه ی وزیران دولت اعتدال با تدلیس سیستماتیکی که در پیش گرفتند دارد جنبش سبز را اعدام می کند! موسوی را به فراموشی می سپارد! اگر اعتدال این است پس عدالت کدام است؟!

  

۸ مرداد ۱۳۹۲

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند ؟!

حضرت  حجه الاسلام خامنه ای،

قدرت مندان مطلق خواه همیشه فکر می کنند قدرت چون به دست دیگران افتاد، تباهی می آورد و تا در دست آنان است همه چیز رو به ییش است! اما نمی دانند این آنان نیستند که بر قدرت سوارند و قدرت مطلقه همه جا یک منطق دارد و آن سوار بودنش بر آدمی است. با این سواری گرفتن از آدمی، وی را با حریص کردن نسبت به خود، به عقل بی اعتنا می کند و این بی اعتنایی بدانجا می انجامد که  نشاید!  
این روزها رفتار لجوجانه ی شما مصداق همان بی اعتنایی است و مرا به یاد روزهای آخر صدام حسین می اندازد. گفته اند صدام بی ابراز ندامتی، قرآن در دست یای چوبه ی دار رفت و با چشمان باز  خیلی زود مرد ! نخستین ییام اعدام شتابزده ی صدام اما ، هشداری است که سرانجام گریبان قدرتمندان مطلقه کوچک و بزرگ را دارد می گیرد و خواهد گرفت. چه در لباس فاخر نظامی،چه با ییراهن و کراوات تکنوکراسی و چه ملبس به لباس به ظاهر مقدس روحانیت. چه شاهین قدرت مطلقه ی این قدرت مند از شیطان فرمان گیرد و چه خود را منسوب به قدرت باری بداند، خیلی زود خواهد مرد! 
به راستی در ماجرای سال هشتاد و هشت ، آن که نانجیبانه رای ملت را دزدید و پیش از موعد قانونی به رئیس جمهور غیرقانونی تبریک گفت که بود؟ چه کسی از چه کسانی باید عذرخواهی کند؟ آن که باید از ملت شریف ایران یوزش بخواهد کیست؟ چه کسی باید از این نسل نجیبی که به شور و هیجان وصف نایذیر گلو یاره کردند و با سینه ای ستبر به یهنای یاکی شان به میدان انتخابات دروغین شتافتند عذرخواهی کند؟

حضرت آقا!
سلطان جائری که خود را بزرگ ترين حق می شمارد باید از ملت عذر بخواهد.  آن که تصور می کند بقيه حق ها بايد با میزان نامیزان او سنجيده شوند و کسب حقانيت کنند. سلطانی که حول دستگاه ولايت اش ، مشتی متظاهر مداح و متملق مفت خور جمع شده اند . به بهانه ی منافات با خداجويی و ضديت با دين،آزادی را محکوم و در بند کرده اند و بر آن بهتان فتنه می زنند.اما درباره ی آفات مفاسد اخلاقی و عملی قدرت مطلق کلامی نمی گويند، چه خود گرفتار آنند.
آن که باید عذر بخواهد شمایید که داعيه ی حق طلبی و خداخواهی دارید، اما به روشی ناحق می خواهید اقامه ی حق و ابطال باطل کنید. اشکال اين آزادی کشی خدا ستيزانه نيز آن است که گمان می کنید چون قدرت به دست ديگران افتد فساد می آورد!اما ندانسته ید که قدرت مطلقه همه جا يک منطق دارد و اسلام و کفر نمی شناسد و آن زبردست ديدن قدرت نسبت به حق است. فساد قدرت و جاه و مال و اخلاق کورتان کرده است و چه می دانید که ، قدرت بر حضرتعالی سوار است نه شما بر قدرت!
شوروی و روابط محبت آمیزتان با اتحاد جماهیر که یادتان هست؟ بزرگ ترين نقص آنها نيز همين بود که در فلسفه سیاسی شان هيچ تمهيدی برای قدرت مطلقی که افسارش گسيخت و به فروياشی غول منجر شد نيانديشيده بودند!

حاج آقا، یادتان هست؟ در روضه هایتان بارها گفته اید خدا به پیامبرش می گوید: «بگو من از رسولان، نخستین نیستم و نمی‌دانم با من و شما عاقبت چه می کنند.من جز آن چه وحی می شود پیروی نمی‌کنم و جز آن که با بیان روشن خلق را آگاه کنم وظیفه ای ندارم».

به راستی جایی که خدا به رسولش چنین بگوید، ‌چه جای گردن فرازی شماست که ملتی را بندگان نادان می دانید و خدایی می‌کنید! جایی که پیامبرش جز آگاه کردن وظیفه‌ای ندارد چه جای ما و منی شما؟!

نردبان این جهان ما و منی است / عاقبت این نردبان افتادنی است

لاجرم هر کس که بالاتر نشست / گردن او سخت‌تر خواهد شکست

حضرت حجه السلام! تمامش کنید! آن که شایسته ی عذرخواهی کردن است ملت است نه شما و آن که باید عذر بخواهد شمایید! نه سران فتنه! از ییشگاه ملت شریف  یوزش بخواهید!


 

۲۴ دی ۱۳۹۱

به بهانه ی فتوای حرمت استمنای حجه الاسلام محسن کدیور!

    - ظهور دانش جدید ، با پدید آمدن واقعیات عرفی* جدید همراه است.گذشتگان در عرصه آگاهی‌ها و معرفت عصری خود به خدا و دین نظر می‌کرده اند و انسان جدید در شعاع اندیشه و روحیه جدید خویش به  خود نگاه می کند. از این رو در هر زمان دین را به اقتضای واقعیات عرفی موجود در همان زمان ، تجربه می‌کند. با تاکید متاثر از جریان روشنفکری دینی مبنی بر جدایی کامل دین از حوزه ی عمومی که نگاهی خردمندانه به واقعیات عرفی عصر جدید است، معرفت دینی و فهم بشری از کتاب، معرفتی مصرف کننده و تابع علوم مولد است و بنابر این کمترین تحول در علوم مولد، بر معارف بشری از دین نیز اثر خواهد گذارد.
بدین ترتیب از آن جا که تعقل و تحقیق در تاریخ و جغرافیا‌، هر روز تعریفی تازه از انسان و تصویر نظری وی از جهان به دست می‌دهد، فهم آدمی از کتاب و سنت را نیز به مقتضای زمان و مکان و به دنبال آن اخلاق و معیار‌های جدید آن تغییر خواهد داد. واقعیات عرفی جدید برآمده از معیارهای جدید به همان اقتضا ناگزیر است و مقابله روحانیت رسمی با آن نیز بیهوده خواهد بود.
واقعیات عرفی بسیاری در جامعه تغییر کرده و در حال تغییر است و می تواند شتاب گیرد که به لطف مقاومت متولیان دین غیر قابل تغییر دانسته می‌شود، در حالی که بر عقل سلیم پوشیده نیست که علیرغم مخالفت فکرهای کهنه ی محافل حوزوی باید در فتاوی مربوط به آنها تجدید نظر شود و این شجاعتی به مراتب بیشتر از فتاوی در باره شطرنج و موسیقی و احکام حکومتی آیت‌الله خمینی را می طلبد. هر چند به نظر نگارنده‌، این حرکت پسندیده آنچنان هم شجاعانه نبود، بلکه این دیگران بودند که بزدلانه در واقعیات عرفی کهنه پرسه می‌زدند و آنها را غیر قابل تغییر می‌دانستند و اصلا دین و متولی دین را چه کار به واقعیات عرفی که مربوط به حوزه ی عمومی است و نه دین!
موارد بسیاری از چنین واقعیت‌های عرفی در جامعه جهانی و منطقه‌ای تغییر کرده است و بر عالمان به اصطلاح دینی است که جمود فکری خودشان را یقین نپندارند و بر گردن خدا و رسول هزار و چهار صد و چند ساله نگذارند. مواردی از حقوق زنان و برابری گرفته تا مباحث حقوق در همگرایی جنسی باید با نگاهی بیرون دینی و نگاهی باز به جهان معاصر و واقعیت های عرفی جامعه و عرصه علوم جدید بازبینی شود. چه گریزناپذیر است و تعلل در آن جز ایجاد خلل در باورهای نسل جدید که در قرن بیست و یکم و عصر ارتباطات الکترونیکی، جهان اطراف خود را با نحوه زیست اجتماعی خود مقایسه می کند نیست.
نسل جدید ــ چه بخواهند و چه نخواهند ــ، با پارادایم های جدید، الگوهای جدید بر می گزیند. الگوسازی های مسخره و مرتجعانه نیز البته راه به ترکستان می برد. یک کلام آن که واقعیات عرفی غیر قابل بازگشت است و رفتارهای عرفی جامعه را خود جامعه می سازد نه متولیان دین و نه مفتشان دولت و نه حتی سالاران فرهنگی جامعه! ختم کلام این که سنت و دین از واقعیت های عرفی که مربوط به حوزه ی عمومی می شود جداست و هیچ حق دخالتی برای دین و سنت، چه به نام دولت و چه از سوی روحانیت متصور نیست.

     - از سالاران دین و فرهنگ گفته شد. مرتضی مطهری - هر چند سندی باقی نگذاشت که بدانیم آیا در عمل نیز بدان چه گفت اعتقاد داشته است - در کتاب سیری در نهج البلاغه ادعا می کند:
«از نظر روانشناسی مذهبی ، يکی از موجبات عقب گرد مذهبی اين است که اوليای مذهب ميان مذهب و يک نياز طبيعی تضاد برقرار کنند ، مخصوصا هنگامی که آن نياز در سطح افکار عمومی ظاهر شود.» چندی پیش، محسن کدیور که شاید بتوان او را شاگرد معنوی مطهری دانست بی توجه به نکته ای که استادش بدان اشارت داشته، پس از ابراز نظر غیر کارشناسانه و تا حدی ناشیانه اش درباره ی "همجنسگرایی"، از " خودارضایی" سخن رانده است. او درباره ی حرمت همجنسگرایی گفته بود: "رضايت طرفين در فعلي كه نهي موكد شرعي دارد كارساز نيست. حرمت شرعي لواط و مساحقه و مجازات شديد مرتكبين آنها از احكام ثابت و دائمي شرعي است." تا این بخش از کلام وی، گزارش حکم کتاب و سنت است. اما پس از آن مدعی می شود:" روشنفكري ديني در اين مسئله كه فاقد پشتوانه عقلائي است با اسلام سنتي در حرمت شرعي و اصل مجازات(فارغ از نوع آن) برخوردي مشابه دارد." کدیور که نماینده ی روشنفکری دینی نیست و اصلا تفکرات او که همچنان مدافع نوعی ولایت فقیه  مشروطه است  با این جریان مشابهتی ندارد، گویا به نمایندگی از این جریان است که این بار از حرمت خودارضایی چنین می گوید:
"خودارضائی (استمناء) چه در مذکر چه در مونث حرام است.
بر اساس آیات ۵ تا ۷ سوره مومنون "وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِکَ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْعَادُونَ" و کسانى که پاکدامنند، مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‌اند، که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست. پس هر که فراتر از این جوید، آنان از حد درگذرندگانند.
این مضمون در آیات ۲۰ تا ۳۱ سوره معارج هم آمده است.بر اساس آیات فوق غریزه‌ی جنسی تنهادر ازدواج مجاز است ارضا شود، هر نوع ارضاع آن خارج از ازدواج تجاوز به حریم الهی و معصیت محسوب می شود.
فقها به استناد روایاتی از این قبیل خودارضائی را از گناهان کبیره شمرده اند. شیخ صدوق در خصال از امام صادق (ع) نقل کرده است: کسی که استمناء کند از جمله کسانی است که خداوند با آنان سخن نمی گوید و به نظر رحمت به ایشان نمی نگرد و پاکشان نگردانیده و برایشان عذاب دردناکی است. وسائل الشیعه، کتاب النکاح، باب ۲۸ از ابواب (النکاح المحرم و مایناسبه)، حدیث ۷
خودارضائی (استمناء) در هیچ حالتی مطلقا مجاز نیست.
تنها راه تخلیه‌ی مجاز غریزه جنسی ازدواج است. اگر ازدواج دائم دشوار است ازدواج موقت تنها راه مشروع خواهد بود."
   نگارنده - فارغ از این که اتکای به آیات مورد اشاره ایشان چه قدر برای اثبات این حکم ضعیف و بی پایه است - هر چه گشت نشانی از "روشنفکری" در این فتوا ندید.اگر چیزی یافتید خبرش کنید!

 
 
Paradigm *