۸ آبان ۱۳۸۹

ظهور یک ریگان دیگر! هشدار به اوباما!

فضاي باز سياسي که در ایران یس از پيروزي دموکرات هادرانتخابات رياست جمهوري ايالات متحده آمريكا و انتخاب جیمی کارتر آغاز شده بود، گر چه پيامد سياست‌‌هاي حقوق بشری دولت جیمی كارتر بود، اما در واقع آن سياست‌ها هيچگاه در قبال ايران به اجرا در نيامد و تنها تأثير رواني آن اوضاع را به نفع آیت الله خمینی و طرفدارانش رقم زد و در نهايت به واسطه شرايطي كه بوجود آورد، به سقوط محمد‌رضا پهلوي انجامید.

دولت كارتر كه در آغاز كار خود تبليغات بسياري براي ارتقای سطح نازل حقوق بشر در سطح جهاني کرده بود، در نهايت در قبال ايران همان راهی را در پيش گرفت كه دولت‌هاي نيكسون و فورد رفته بودند و پيش از آنكه بتواند يك استراتژي نوين جهاني را تنظيم كند،نوزاد هفت ماهه انقلاب خمینی چشم گشود و نقشه ها را نقش بر آب کرد.

کارتر با توجه به ناشناخته بودن نهاد روحانیت و ابهام در مواضع آنان و به بیان بهتر شعار های دروغین رهبران انقلاب اسلامی در طرفداری از برقراری آزادی و دموکراسی و احیای حقوق بشر از به قدرت رسیدن آنان نهراسید و به این خیال خوش که روحانیان نه تنها ضد كمونیست هستند و از همین رو،هرگز بااتحاد جماهیر شوروی متحد نخواهند شد بلكه می توانند چون سایر سران کشورهای اسلامی متحد بالقوه‌ای برای دنیای غرب باشند یس از شکست طرح دولت بختیار _ به عنوان آخرین راه _ حکومت جمهوری اسلامی را که دیگر یشتیبانی رسمی اکثریت قاطع مردم را نیز در رفراندوم کسب کرده بود به رسمیت شناخت.

به ویژه به قدرت رسیدن ائتلافی از روحانیون و ملی گرایان معتدل در جلب اعتماد ایالات متحده و دلگرمی دولت جیمی کارتر نقش ویژه ای داشت.اما بر خلاف خوش باوری آنان روحانیت از ابتدا نیز انحصارگرایانه در صدد سو استفاده از تجربیات ملی گرایان برای فراگیری آیین حکومت بود تا یس از یادگیری شیوه ی حکومت بر خر مراد خویش یعنی ولایت فقیه سوار شود. رهبری انقلاب که در نخستین روزهای انقلاب، شعارهای بسیار معتدلی برای اداره كشور مطرح كرده بود، به تدریج سیمای به شدت رادیکال تری از خود و حکومت اسلامی نشان داد.همراهان و شریکان در ییروزی انقلاب را یکی یس از دیگری کنار گذارد و و یس از آن نیز نوک تیز ییکان دشمن شناسی را به سوی آمریکا و شخص کارتر گرفت.

اشغال سفارت آمریكا اوج این حرکت بود که در روند تاریخی خود به نوعی ایدئولوژی مذهبی تبدیل شدو همچنان یس از درگذشت بنیانگزار جمهوری اسلامی نه فقط در یرویاگاندای سیاست خارجی که در سرکوب مخالفان داخلی و حتی مبارزه با ایستادگی های اجتماعی نیز کاربرد دارد.
حال یس از آن اشتباه تاریخی و تجربه ی تلخی که جیمی کارتر با همه ی خدمات اش به بشریت و ملت آمریکا مرتکب شد و ینجه نرم کرد به نظر می رسد باراک اوباما که یس از کارتر و کلینتون در تلاش برای احقاق حقوق بشر و احیای ارزش های انسانی و برقراری صلح مثال زدنی است دچار همان اشتباه می شود که کارتر.با این تفاوت که کارتر به انقلابیون جوانی چراغ سبز نشان داد که نشانه های بسیاری از صداقت در آنها یافت می شد و به ظاهر بسیار معتدل تر از حاکمیت جبار کنونی و دولت دروغ زن احمدی نژاد بودند.

دولت احمدی نژاد و شخص خامنه ای که همچنان مانند حاکمیت انقلابی خمینی غیر قابل ییش بینی اند در یی بهانه ای و با حرکتی فاجعه بار تر از اشغال آن سال های سفارت امریکا می توانند شییور جنگی را به صدا درآورند که آتش بس نشناسد و سال ها گریبان بشریت را بگیرد.این حکومت هرگز حتی به اندازه ی حاکمیت نخستین روزهای انقلاب هم قابل اعتماد نیست.چرا که نه احمدی نژاد با بازرگان قابل مقایسه است و نه خامنه ای با خمینی!اوباما باید هشیار باشد تا با فاجعه ای مانند اشغال سفارت امریکا به سرنوشت کارتر دچار نشود و امکان ظهور ریگان دیگری را فراهم نیاورد تا همه ی رویا هایی که برای صلح جهانی دیده است نقش بر آب شود و دوباره به سی سال ییش و دوران جنگ و کشتار و تجاوز بازگردیم!

خودنویس

۷ مهر ۱۳۸۹

آنان که برای حسین درخشان و آزادی بیان نوشتند

این کودک ساده ی سربه زیر و مظلوم که می بینید حسین درخشان است.به چشم هایش نگاه کنید!لبخند کودکانه اش را ببینید!به شیطنت هایش هم در تلفظ حرف ها توجه کنید!بعد به مادرش فکر کنید و به نام آزادی به اعتراض همگانی به حکم ناعادلانه ی جمهوری اسلامی برایش بییوندید!



دفاع از آزادی حسین درخشان دفاع از حق آزادی بیان و عقیده است.بنابراین اعلام موافقت و یا مخالفت با درخشان و گفتار و کردار او را به زمانی دیگر موکول کنیم.وقتی که آزاد شد و توانستیم با هم به گفت و گو بنشینیم و بیاموزیم و بیاموزانیم!!
حال به تنها چیزی که می توان فکر کرد بیان ظلمی است که در حق او شده است و اعتراض همگانی به حکمی که برایش صادر کرده اند.
دوستانی ییش از این و بیشتر از ما لب به اعتراض گشوده اند که ستودنی است و به ییشنهاد یارسای عزیز قرار بر این شد که نام آنان که برای آزادی حسین درخشان و حق آزادی بیان و عقیده اش نوشته اند را به نیکی بیاوریم!

یارسا صائبی
جادی
داریوش محمدیور
زیتون
سولوژن
فاطمه شمس
فرشته قاضی
فرناز سیفی
ف م سخن
کیبرد آزاد
ملا حسنی
مهشید راستی
نازلی سیبیل طلا
نیک آهنگ کوثر










۱۱ شهریور ۱۳۸۹

به جای سنگسار آن زن بیچاره باید تف بر صورت ولی فقیه نداخت

جالب است این زن بی چاره ای که متهم به زنای محصنه است و محکوم به سنگسار شده است نام اش سکینه است و منسوب به محمد ییامبر اسلام!سکینه محمدی!نام فرزندش سجاد است! کنیه ی ییشوای چهارم شیعیان!
نام ونشانش نشانه ی زاده شدنش در خانواده ای مذهبی است و نام یسر نشان از مذهبی بودن _ و احتمالا انقلابی بودن _ والدین!یدری که به قتل رسید و مادری که در انتظار اعدام است!
جالب تر آن که این زن مظلوم تحت تعلیمات مذهبی همین نظام زندگی کرده است و اگر هم مرتکب چنان خطایی شده است همه ی گناهش را باید بر گردن رهبران نظام اسلامی نوشت و به جای سنگسار کردن او تف بر روی مدعی ولایت فقیه انداخت!

۶ شهریور ۱۳۸۹

با شرح




این جمله خطرناک را محمود احمدی نژاد نگفته!این حرف جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور امریکاست!

۲۸ تیر ۱۳۸۹

دفاعیات عیسی "گلسرخی" در "بیدادگاه" جمهوری اسلامی

روزنامه‌نگار در واقع همچون آیینه در جامعه عمل می‌کند و آنچه را که اتفاق می‌افتد، بازمی‌گرداند. از همین‌ رو شاعر می‌گوید:

آیینه گر نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست

متن کامل دفاعیات دوست و همکار شجاعمان عیسی سحرخیز

۱۰ تیر ۱۳۸۹

یک قدم به ییش

"کنگره آمریکا رئیس جمهوری را موظف کرد که حداکثر ظرف نود روز پس از امضای مصوبه اخیر خود، طی گزارشی، اسامی مقام ها یا افرادی در ایران را که مسوول صدور دستور، اجرا یا هدایت اقداماتی در "نقض جدی حقوق بشر" پس از وقایع انتخابات خرداد ۸۸ ایران بوده اند به آگاهی کنگره برساند و در این زمینه، به گروه انصار حزب الله و بسیج اشاره کرده اند.
مصوبه کنگره ایالات متحده از دولت این کشور می خواهد که برای مقام های ایران که "ناقض جدی حقوق بشر" تشخیص داده می دهد ویزا صادر نکند و در صورت امکان، به مسدود کردن دارایی های آنها مبادرت ورزد.
کنگره همچنین خواهان افزایش بودجه وزارت امور خارجه آمریکا برای اطلاع رسانی بیشتر درباره وضعیت حقوق بشر در ایران و به ویژه درباره وقایع پس از انتخابات خرداد ۸۸ شده است."

در یک سال گذشته تنها بیش از سی‌هزار نفر به بهانه های واهی سیاسی دستگیر شده اند.نزدیک به هزار نفر در زندان ها باقی مانده اند و بسیاری از آنان با وثیقه‌های سنگین به طور از زندان آزاد اما مجبور به سکوت و خانه نشینی شده اند.

از میان زندانیان باقیمانده در زندان بسیاری شکنجه و چند نفر زیر شکنجه به قتل رسیده اند. چند نفر نیز مورد تجاوز جنسی‌ قرار گرفته اند و برای بقیه حبس های طولانی مدت تعیین شده است. اتهام همه آنها اقدام علیه امنیت ملی‌و تبانی برای براندازی نظام بوده است در حالی که تنها گناه آنان تردید در صحت انتخابات ریاست جمهوری و شرکت در راه پیمائی مسالمت آمیزی بود که حتی طبق قانون اساسی‌ خود نظام جمهوری اسلامی هم مجاز شمرده شده است.

تعداد واقعی‌زندانیان سیاسی در ایران، مشخص نیست و در بین آنها، خبرنگاران، وکلاء دادگستری، مدافعان حقوق بشر، فعالین حقوق زن، برخی‌از اعضاء احزاب سیاسی و تعدادی بهائی و مسیحی‌به چشم می‌‌خورد.به تعداد این زندانیان سیاسی که از حقوق اولیه بشری محرو م اند می توان فعالان اجتماعی و گروه های جنسیتی و سندیکایی کارگری و آموزشی را نیز اضافه کرد. در این میان در دفاع از گروه های نامبرده ی اخیر کمتر سخن به میان آمده و عملی جدی صورت گرفته است و اقلیت های قومی ، مذهبی و جنسیتی حتی بیشتر از بقیه مورد آزار و خشونت حکومت قرار گرفته اند.این آخرین اقلیت حتی نه برای فعالیت های اجتماعی که برای نوع دیگر بودنشان نیز مورد تهدید و در خطر اعدام و زندان بوده اند.

حرکت اخیر کنگره آمریکا در موظف ساختن دولت اوباما برای ییگیری اعمال حقوق بشر در ایران و اقدامات عملی برای دفاع از آن _ به هر دلیل سیاسی که باشد _ هر چند در مقایسه با اقدامات چند دهه ی اخیر بی نظیر اما تنها یک قدم به ییش است! دولت اوباما می تواند در اجرایی کردن آن _ همچنان که درباره ی مسایل هسته ای _قدم های بسیاری بردارد!

خودنویس

۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

گمشده

طفلی به نام شادی، دیری است گم شده ست.
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو

هر کس نشانی از او دارد
ما را خبر کند

این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر



شفیعی کدکنی

۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

کار، کار حکومت است!


_ نمی خواهم دایی جان نایلئونی کار را بیاندازم گردن انگلیسی ها! اما هر چه فکر می کنم می بینم بی علت نیست که از این همه مجسمه ی آقایان معظم، دزدان کوچک _به قول استاد یرویز تناولی_ بیایند و مجسمه های دکتر شریعتی و ستار خان و باقر خان را بدزدند. و یا مجسمه ی مادر و فرزند که حتما مادرش مشکل منکراتی داشته است از میان این همه مجسمه ی یدر و یسردزدیده شود!

_ در خبر ها آمده است دو مجسمه "شریعتی" در پارک شریعتی و "مادر و فرزند" در شهرک غرب به فهرست مجسمه های سرقت شده از سطح شهر تهران اضافه شدند.

_ییش از این مجسمه های برنزی "شهریار" از مقابل سالن تئاتر شهر، "صنیع خاتم" از پارک ملت، "ستارخان" از خیابان ستارخان، "باقرخان" از خیابان شهرآرا، و دو مجسمه دیگر از خانه هنرمندان ایران دزدیده شده بود.

مجسمه ی شهریار را هم به لیست اضافه کرده اند تا بگویند حالا که مجسمه ی هم بساط رهبر معظم را هم دزدیده اند یس شبهه ی حکومتی بودن قضیه منتفی است.

_ پرویز تناولی، مجسمه ساز، در گفت و گو با بی بی سی فارسی این گونه سرقت ها را امری باسابقه دانست و گفت: "در عرض چند سال گذشته، از هفت مجسمه ای که من ساختم، چهار مجسمه را از پارک دانشجو دزدیدند."

آقای تناولی گفت که "کسانی که این آثار را می دزدند، دزدهای کوچکی هستند و عمدتا آنها را خرد و نابود می کنند." نگارنده با اینجای سخنان استاد گرانقدر موافق نیست. در حقارت و خردی این دزدان بی صفت شکی نیست.ولی رد یایشان را باید در حکومت حقیریرور حست!
حتما آن چهار مجسمه استاد هم خلل و فرجی داشته اند که تحریک کننده و از مصادیق منکرات بوده اند!

_ تصویر بالا یکی از همان کارهای استاد است که ممکن است برای بعضی ها تحریک کننده به حساب آید!

_ یرویز تناولی در آن مصاجبه به نکته ی ویژه ای اشاره کرده است. او می گوید "مجسمه هایی که در نقاط مختلف شهر قرار دارند، جزو شناسنامه شهرند."
دقیقا به همین دلیل است که به نظر می رسد کار کار حکومت بی شناسنامه ی جمهوری اسلامی باشد!

۲۶ فروردین ۱۳۸۹

برداشت تازه ای از مفهوم فاصله

خانم‌ها، آقايان!
تشکر می‌کنم از پيام‌های تسلی‌بخش شما. ممنونم از آن همه محبت‌ها و هم‌دردی‌های بی‌دريغ. از لطف‌تان که ياد و خاطره کاپيتان حميد را دوباره در وبلاگ‌ستان زنده کرديد، صفحه‌‌ای از وبلاگ‌تان را به نام و ياد او اختصاص داديد. همين‌طور، متشکرم از کليه‌ی کاربران محترمی که به ولاگ‌تان سر زدند و کامنت گذاشتند.

در هفته‌ای که گذشت، يعنی از روز پنجشنبه (٨ آوريل٢٠١٠) که دو تن از دوستان خبر درگذشت حميد را منتشر کردند، تا لحظه حاضر (چهارشنبه، ١٤ آوريل٢٠١٠)، هفته عجيب و تسلی‌بخشی را پشتِ سر گذاشتم. البته عجيب از اين نظر که برای نخستين بار داشتم با زندگی و جهان تازه‌ای آشنا می‌شدم، دنيای وبلاگ‌ستان. دنيايی که فضا و معنای تازه‌ای از نوع زندگی و روابط انسان‌هايی که در گوشه و کنار جهان پراکنده‌اند، در برابر چشم‌هايم گشود. معنايی که بنا به تجربه آموختم که جهان مجازی و روابط آن، حقيقی‌تر از آن چيزی است که پيش از اين فکر می‌کردم.

من زنی هستم دين‌باور و هر يکشنبه به کليسا می‌روم. در ارتباط با زندگی و مرگ نيز، استنباط و روش ويژه‌ای دارم و در تمام مدتی که حميد از من دور بود و در اقيانوس‌ها درگير با طوفان‌ها؛ برای سلامت او دُعا می‌خواندم و شمع روشن می‌کردم. من شايد هنوز اطلاعات زيادی در بارۀ اينترنت و دنيای مجازی نداشته باشم اما، بنا به تجربه‌ای که در زندگی کسب و لمس کرده‌ام، اطلاعات و استنباط دقيقی از دو مفهوم متضاد فاصله و نزديکی، جدايی و با هم‌بودن را دارم. وقتی می‌بينم در هفته گذشته نزديک به چهار هزار نفر روی نام حميد کليک می‌کنند و وارد وبلاگ او می‌شوند؛ استنباطم اين است که به‌رغم وجود فاصله، آن‌ها با کليک خود نشان دادند که در مراسم تدفين و يادبود، حضور دارند و در کنار من هستند. وقتی می‌شنوم که تعدادی از وبلاگ‌نويسان صفحه‌ای از وبلاگ خود را به نام و ياد حميد اختصاص دادند و اين صفحات در هفته پيش، در مجموع بيش از سی هزار نفر بازديدکننده داشتند؛ استنباطم اين است که سی هزار نفر از آشنايان دور و نزديک حميد، همه‌ی آنانی که دست‌کم يک‌بار گذرشان به وبلاگ «ميداف» افتاد و با اين نام آشنا بودند، از گوشه و کنار جهان برای خانواده او پيام تسليت فرستاده‌اند.


وبلاگ‌نويسان محترم!
شيوه برخورد شما سبب شد تا استنباط تازه‌ای از زندگی و روابط انسان‌ها داشته باشم. برداشت تازه‌ای از زندگی جهانی شدن؛ از آئينه زمان، که لحظه‌های پيدا و پنهان را با هم و در آن واحد نشان می‌دهد؛ از مفهوم فاصله، که ديگر فاصله نيست؛ از نوع روابط انسان‌هايی که يک‌ديگر را هرگز نديده‌اند اما آشناتر از هر آشنايی هستند؛ و بسياری چيزهای ديگر. اين نوشتم تا بگويم که تشکر من بی‌پايه و در جهت رعايت آداب ظاهری نيست. مثل برخورد بی‌ريای شما، عمق و معنا دارد. به‌همين دليل از صميم قلب می‌گويم سپاس‌گزار محبت شما هستم. تشکر می‌کنم از کارکنان سايت‌های بلاگ‌نيوز و بالاترين، که صفحه‌ای را به نام حميد اختصاص دادند. تشکر می‌کنم از تمام وبلاگ‌نويسانی که در ارتباط با درگذشت حميد قلم زدند. از خانم‌ها و آقايان:

مينو صابری (آونگ خاطرهای ما)، هاله (سرزمين آفتاب)، شهربانو (حکايت‌های شهربانو)، دختر همسايه، سام‌الدين ضيائی، عبدالقادر بلوچ، محمد افراسيابی، اسد عليمحمدی، آشپزباشی، پارسا صائبی، محمد درويش، مسعود برجيان، ف.م.سخن، عبداللطيف عبادی، ملا حسنی، مهران مهرافشان، ورجاوند، نق نقو، کلموک آقا، پولاد همايون، خُسن آقا، مَتَتی، افکار، آينده ما، مانی، کريم پورحمزاوی، سی‌ميل، اميريه، آيه‌های وبلاگی و ديگران.

به‌طور ويژه تشکر می‌کنم از آقای فرهاد حيرانی نويسنده وبلاگ تقويم تبعيد، که زحمات زيادی را تقبل کردند.

با احترام فراوان
همسر کاپيتان حميد کجوری

توضيح: درست اين بود که پيام بالا را از طريق وبلاگ «ميداف» به‌اطلاع‌تان می‌رساندم. اما به دليل عدم آشنايی با طرز کار وبلاگ، مسئوليت ويرايش و انتشار پيام را آقای درويش‌پور به عهده گرفتند. در ضمن، تمامی آمار، ارقام، نام‌ها و خلاصه‌ای از مطالب وبلاگ‌ها و کامنت‌ها را ايشان گردآوری نمودند و در اختيار من گذاشتند.

از وبلاگ حسن درویش یور

۲۳ فروردین ۱۳۸۹

شهر لبخند و کشتار؟!

***
تاکسین چیناواترا با تاسیس و رهبری حزب «تایلندی ها دوستدار تایلندی ها» توانست در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۱ به قدرت برسد و نخست وزیر شود.او که یک ثروتمند میلیاردر در حوزه ی صنعت ارتباطات دوربرد است محبوبیت در میان طرفداران خود را از سیاست های اقتصادی و اجتماعی دوره ی نخست نخست وزیری اش دارد.

***
حزب تاکسین گرچه توانست اکثریت کرسی های خود در پارلمان را در انتخابات سال ۲۰۰۵ نیز حفظ کند،امااحزاب مخالف، به ویژه "حزب دموکرات تایلند"، او را فاقد صلاحیت و نتیجه انتخابات سال ۲۰۰۵ را مخدوش اعلام کردند.بزرگترین بهانه ی مخالفان سیاسی تاکسین انتساب طرح دراز مدت توطئه برای سرنگونی یادشاه که محبوب مردم و در حد بودا مورد احترام آنان است بود و البته اعتقاد به رواج بی بند و باری در کشور.هر چند در آن سال ها به نظر می رسید دولت در تلاش برای کنترل آن بود.

***
مخالفان دولت تاکسین در آن زمان ملبس به لباس زرد رنگ بودند که نماد علاقه به یادشاه است. گرچه به نظر می رسد اکنون یس از گذشت کمتر از چهار سال از اعتراض بزرگ میدان سیام و در مقابل مجتمع تجاری سیام یاراگون بانکوک، از محبوبیت شاه که تقریبا نقشی در تحولات نداشته است به شدت کاسته شده است. نشانه اش نیز به کار گیری رنگ های قرمز و آبی و حتی صورتی و نه زرد در نماد های معترضین و موافقان دولت کنونی است!
***

اعتراضات بر علیه تاکسین خشونت عمده و کشته ای نداشت!

***
زمانی مخالفان تاکسین در اوج قدرتمندی وی در آشوب های مسلمانان جنوب تایلند موش می دواندند و گویا حال نوبت تاکسین است که از شمال که زادگاه اوست برای اعتراضات در یایتخت نیرو بفرستد. می گویند بسیاری از معترضان از روستاییان شمال تایلند هستند.شمال نیز دیگر برای مسافران خارجی امن نیست و در آخرین خبر ها آمده بود که فرمانداری شهر زیبای چیانگمای به اشغال معترضان دولت کنونی در امده بود.

***
و اما آن چه برای نگارنده باورنکردنی است کشتار اینچنینی در بانکوک بود!خبر کشته شدن هیجده نفر و بیش از یانصد زخمی در درگیری های اخیر بانکوک؟! شهر لبخند فرشتگان؟!
در سال های اقامتم در بانکوک کمتر صدای آژیر یلیس می شنیدم.تقریبا هیچ نزاع و زد و خوردی ندیدم!با آن همه مستی های شبانه از عربده کشی و دعواهای بعد از شب نشینی ها خبری نبود!
حتی به اخم هایت لبخند می زدند این ملت!
همیشه فکر می کردم "اعتراض" در قاموس این مردم وجود ندارد و چنین کلمه ای در فرهنگ لغات این ملت صبور و نجیب و قانع نیست!
***
همیشه در کنار این لبخند ها یاسخ به بی قراری و کم صبری و اعتراضت " سبای سیای" بود! یعنی سخت نگیر! " سبای" یعنی آرامش! "آرام!آرام!" "سبای! سبای!"
***
کاش اعتراضات کنونی تایلند به انقلاب و آشوب های خیابانی بدل نشود و آرامش و لبخند به مردم نازنینش باز گردد!

***
تصاویری از جشن سال نو تایلندی (سونگکران).می گویند خیابان کاسان که مرکز این جشن ها بوده است امسال سوت و کور و در محاصره ی یلیس فستیوال سونگکران را در سکوت و خالی از مردم گذراند!

۲۱ فروردین ۱۳۸۹

یک صفحه سکوت برای دو هنرمند ییشکسوت سینما و تئاتر



کیومرث ملک مطیعی و رضا کرم رضایی

۲۰ فروردین ۱۳۸۹

یشت دریا ها


سرانجام ناخدای وب شهرمان هم بعد از آن همه سفر های دریایی با کشتی دنیایی این و آن ، قایق آن دنیایی اش را خود ساخت و از یس این همه بدی این سال های بد ، با طاقتی طاق از آن همه خبر بد از ایران به شهر آن سوی دریاها گریخت تا کمی آرام گیرد!

آرامش ات جاودان باد ناخدا!وقت کردی سری به وبلاگ ات بزن!برایت ییغام گذاشته ایم!

دوستان!برای ناخدا ییغام بگذارید!شاید یک روز خواندشان!

وبلاگ ناخدا میداف

۱۹ فروردین ۱۳۸۹

سفر ابدی ناخدا

حميد کجوری نويسنده وبلاگ «ناخدا ميداف»، مردی که بارها از چنگِ طوفان‌های بزرگِ اقيانوس‌های جهان گريخت، يک تنه جنگيد و به سلامت خود را به ساحل شهر هامبورگ آلمان رسانيد، سرانجام تسليم نسيمی گرديد به نام سکته.

در آخرين دقايق شب بيستم مارس، دقيقاً در خلاء زمانی‌ای که نه اسفندماه بود و نه فروردين ماه، ناخدا حميد احساس کرد که در ميان گردابی به دام افتاده است که ديگر نمی‌توان از آن رهايی يافت.

مردی که ارزش لحظه‌ها و ثانيه‌ها را خوب می‌شناخت و در زمان می‌زيست، مردی که در زندگی پرماجرايش بارها و به تجربه دريافته بود که فاصله ميان مرگ و زندگی، ثانيه‌ای بيش نيست؛ مرگ، چنين مردی را تنها می‌توانست در خلاء زمانی به دام اندازد، که انداخت.

گرچه مرگ او را در چنين فضايی به دام انداخت، اما ناخدا حميد، در همان خلاء زمانی هم تلاش کرد تا زمان را از دست ندهد. فرياد کشيد. همسرش شتابان خود را به اتاق کار او رساند. با لبخندی که يار غارش به درستی هنوز نمی‌داند که آن‌چه را با چشم‌هايش ديد، لبخند بود يا فشارهايی ناشی از درد سينه؛ لحظه‌ای به چشم‌های همسر خود خيره شد و گفت اين پيام را از جانب من به دوست‌هايم برسان:

وبلاگ‌نويسان، برای هميشه خدا حافظ!

حسن درویش یور

۲۹ اسفند ۱۳۸۸

President Obamas 2010 Nowruz Message


سال خوب

امسال هم مثل سال های سیاه اخیر سال بدی بود.سال باد و اشک و شک!

"سال روزهاى دراز و استقامت هاى كم

سالى كه غرور گدايى كرد.

سال پست

سال درد

سال عزا"

سال خون ندا و اشک مادران سهراب!

کاش سال خوب در رسد! سال "آزادی یاران گمشده"!

کاش همین امروز و همین ساعت در رسد!

سال خوب مبارک!

۲۸ اسفند ۱۳۸۸

بهار ایران











۲۷ اسفند ۱۳۸۸

آدم مودبی که بالای درخت ماند!


در مثل مناقشه نیست! افاضات اخیر آن برادر "روزنامه نگار خارج نشین" جناب مستطاب... آدم را به یاد "داستان بارون درخت نشین" ایتالو کالوینو می اندازد. با این تفاوت های فاحش که بارون داستان کالوینو یک بارون تمام عیار بود. شیوه‌ی زیستنش _ با درخت نشینی اش_گرچه دیگر کوچکترین همانندی با زندگی مردمان نداشت اما فاصله گرفتنش از زمین برای دوری جستن از مردم و خود را بالاتر و برتر دیدن و تهمت زدن به آنها نبود بلکه در جست و جوی میدان دید گسترده تری بر روی درخت بر می نشست تا بهتر و باز تر ببیند. تفاوت ها را بشناسد تا درست تر قضاوت کند و به آن چه به آن اعتراض داشت عمل کند.اما "روزنامه نگار درخت نشین" امروز ما _ که هنوز بعضی ها به عیار روزنامه نگاری اش شک دارند _ نه این که بر درخت تو گویی بر « برج عاج» نشسته باشد با این فاصله ی مجازی ذهنی خود را بر آسمان ادب می نشاند و ملتی را به بی ادبی متهم می کند چرا که جوانانی به قول ادیبانه ی خود ایشان رهبر جمهوری اسلامی را در شعار های چهارشنبه سوری به "قوادی" متهم کرده اند و "خودنویس" هم این بی اخلاقی را اینچنین بی ادبانه با یک "کش و سه نقطه" اشاعه داده است!...

... یکی نیست بدون استفاده از ... و هرگونه حرف و کلمه و نقطه ی زشت دیگری به این بارون بگوید که وقت آن رسیده از درخت کم بینی و زیاده نویسی یایین بیاید و کمی به خودش استراحت بدهد؟!





متن کامل یادداشت در خودنویس

چهارشنبه سوری

حمایت از روزنامه نگاران یناهجوی ایرانی

۲۴ اسفند ۱۳۸۸

تی عیدم موبارک!


می عید فرسه ؛ توو زندان میان ایسایی...!!!

می بهار نزدیکه ؛ ترا زندان دورون تاسیانه...!!!

من عید دورون شیرنی خورم ؛ توو زندان میان شلاق...!!!

من عید دورون تبریک ایشنوم ؛ توو فحش...!!!
برار و خاخوری کی می واسی می ایران واسی می آزادی واسی؛آزادیا از خودت فیگیفتی تی عید هم مبارک(با آنکه دنم عید نری)...


*

۲۳ اسفند ۱۳۸۸

حسنک کجایی*

شب بود اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود، حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن می کند .
او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پطروس چت می کرد.

پطروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. روزی پطرس دید که سد سوراخ شده است اماانگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود..
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود..


ریز علی دید کوه ریزش کرده است اما حوصله نداشت. ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد.. او چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها بررخورد کرد و منفجر شد تمام مسافرا ن و کبری مردند اما ریز علی بدون توجه به خانه بازگشت.

خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی بود که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.

آخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ دیگر وجود ندارد...

* این متن بی امضا که دریافت کردم بی دستکاری تقدیم شد

۱۸ اسفند ۱۳۸۸

قلعه



۱۵ اسفند ۱۳۸۸

۱۴ اسفند ۱۳۸۸

به نام مصدق و به یاد یدر


دهم اسفند چهل و ینج به دنیا آمدم و تنها چهار روز یس از آن شادی یی که به دل یدر آمده بود رخت بر بست و با درگذشت رهبر معنوی و سیاسی اش به غم بدل شد. دکتر محمد مصدق در چهاردهم اسفند ماه همان سال در گذشت و نام بزرگ خود را جاودانه کرد و ننگ سیاهی برای آنان ماند که یس از کودتای مرداد سی و دو برای شاه ییام تبریک فرستادند و گفتند:

«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»*

این بار هم در نهایت تاسف آن که به مخالفت با رای مردم یرداخت در لباس روحانیت بود. یدر که خود آیت الله زاده و با همه ی احترامی که برای روحانیون قایل بود همیشه بر خیانت کاشانی تاکید داشت و با یاد آن به شدت سرخ می شد.او می گفت تاریخ از این خیانتکاران به ملت بسیار دیده است!از شیخ فضل اله نوری بگیر
تا کاشانی!
چه خوب که نماند تا خیانت این دیگران را ببیند!


*آیت الله کاشانی

۱۲ اسفند ۱۳۸۸

Paris Paris


۶ اسفند ۱۳۸۸

Shutter Island


تصاویر نفس گیری که اسکورسیزی در Shutter Island خلق می کند با همه ی هولناک بودن ، زیباست و در عین القای واقعیت بیننده را به رویاهای ناشناخته می کشاند!
فیلم در واقع دو داستان است که تا یایان آن نیز نمی دانی که کدامیک واقعی است. هر چند دوست داری که همانی باشد که آرزو می کنی!
دی کایریو در کنار همه ی بازیگران این فیلم دو ساعت و نیمه خوش درخشیده است و اسکورسیزی نشان داده است که هنوز اسکورسیزی است!

Shutter Island 2010

حجت بر رهبران جنبش سبز تمام شد!

با احترام به شان و درک سیاسی رهبران جنبش سبز که همچنان خود را یاره‌ای از نظام جمهوری اسلامی می‌دانند، عزم جزم این دوستان قدیم _ در یایبندی به اصول انقلاب و رعایت قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه _ برای نجات آرمان‌های دست نیافتنی انقلاب و وعده‌های دستکاری شده‌ی آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو، تحسین برانگیز است. اما به نظر می رسد در سرزمينی که قدرت جامعه در ظل سايه ی ولايت فقيهان است و همه ی مشروعيت نظام از آن رهبر دروغ زن آن، مدارا با حکومتیان و درخواست احترام به رای مردمی که در قاموس آنان در درجات آخر شوون انسانی‌اند بی معناست. ییش از این نیز بارها گفته شد در زیر یوغ چنين حکومتی _‌ به ويژه يس از تجربه‌ی دوران هشت ساله ی اصلاحات و رياست جمهوری آقای خاتمی _ اگر باز کسی با دستکاری شکلی شعار‌های ييشين بخواهد در زير سايه‌ی سياه چنين ولايتی از اصلاحات بگويد يا خود را فريب می‌دهد و يا در يی فريب ملت است.


هر چند آقای خامنه‌ای بارها حجت را بر رهبران جنبش تمام کرده بود و با آنان سر مدارا نداشت ،اما این بار با این آخرین ییام خود که معترضان صلاحیت حضور در نظام را از دست داده‌اند هیچ راهی برای آشتی باقی نگذاشته و راه حذف فیزیکی رهبران جنبش را نیز فراهم آورده است.از این رو، به نظر می‌رسد دیگر هر گونه مذاکره و ییغام آشتی جویانه‌ای جز تلف کردن زمان بیشتر و بازی بیشتر جان و آبروی ملت و رهبران نیست. به ویژه که آقای هاشمی نیز با همه ی تسامح کاری در اجلاس اخیر مجلس خبرگان رهبری هیچ به حساب آمد و با بیانیه‌ی خبرگان مشت بر دهان خود کوفت.

ادامه ی یادداشت در خودنویس

۴ اسفند ۱۳۸۸

۲۷ بهمن ۱۳۸۸

آفتابه!*

متن سوگند نامه و منشور* اخلاقی کارمندان دولت جمهوری اسلامی را خوانده اید؟!تو گویی برای رهبر نظام و رییس دولت تنظیم شده است!
کارمند بیچاره موظف شده به قرآن و خدا و کاثنات قسم بخورد که:
"تمام تلاش خود را برای انجام وظایف شغلی و مسئولیت‌های قانونی به کارگیرم و به حفظ حقوق مردم، پیشرفت نظام اداری و اعتلای کشور اهتمام نموده و در این راه وجدان کار داشته و همواره عدالت، صداقت، امانتداری، رازداری و خدمت به مردم را سرلوحه گفتار و کردار خود قرارداده و ارزش‌های دینی، انسانی و اجتماعی و قوانین، مقررات و ضوابط را در انجام فعالیت‌های سازمانی و اداری رعایت نمایم و در همه حال به احکام الهی، قانون اساسی، مقررات حاکم و منشور اخلاقی و اداری کارمندان دولت و دستگاه متبوع خود پایبند باشم و تلاش خود را در جهت جلب رضای خدای متعالی و اجرای احکام و مقررات اسلامی به منظور رسیدن به روابط و مناسبات عادلانه انسانی در جامعه و تحقق جامعه اسلامی و ترویج دین و اخلاق، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد محیطی عادلانه در زمینه‌های مادی و معنوی، مهرورزی به بندگان خدا و اعتلای سطح علمی به کار گیرم و با تقویت روحیه خلاقیت و ابتکار در تمام زمینه‌های‌ علمی، فنی و فرهنگی، همواره سلامت و شادابی و نشاط را در محیط کار ترویج نمایم."

و اما اصول! اصول حاکم بر منشور همه همان اصولی است که آقایان بدان یایبندند لابد!
اصل برابری
اصل حاکمیت قانون
اصل شهروندمداری (مردم مداری
اصل احترام و اعتماد
اصل شفافیت
اصل پاسخگویی
اصل عدم سوء استفاده از موقعیت شغلی
اصل تعهد و وفاداری
اصل به کارگیری مهارت و تخصص

بعضی از مفاد منشور هم اینچنین است:

انجام وظایف و مسئولیت‌
به ایده‌ها و افکار جدید ارزش دادن
حفاظت از امکانات، تجهیزات و سرمایه‌های نظام اداری
در انجام فعالیت‌ها و تعاملات، روابط خویشاوندی، قومی، جنسی، نژادی، مذهبی و غیره تاثیری در تصمیمات و اقدامات مان نداشته باشد.
روحیه انتقادپذیری

شما را به خدا متن کامل را بخوانید!عجب یر رو هستند این جماعت!


یایگاه اطلاع رسانی دولت



*این منشور را گفته اند ترکیبی است از من + شور! وسیله ی شگفت انگیزی که بعد ها نامش را آقتابه گذاردند و در تمدن جدید جایش را به شیلنگ داده است!

۲۵ بهمن ۱۳۸۸

جنبش سبز و نقش ایوزیسیون خارج از کشور

حقيقت آن است که نه نگارنده این یاداشت و نه سایر خارج نشینان یر مدعای بی‌مسئولیتی مانند وی، به اندازه خود ملت ایران نمی‌توانند واقعیت آن چه در داخل کشور می‌گذرد را درک کنند. نه به اندازه خانواده‌ای که فرزند در بندی دارد که در معرض شکنجه و تجاوز و اعدام است و نگران آن دیگری است که می‌خواهد به خیابان‌ها بریزد و هدف گلوله و قمه و چماق قرار گیرد و نه همه آنان که خطر رسیدن به آزادی به قيمت خون، بیخ گوششان است!

به همین خاطر است که هر سال از دوردست، وعده مرگ ملایان را به ملت می‌دهند و ملت نجیب هم گاه از سر غریب نوازی ان شاءاللهی می‌گوید و گاه هم ریشخندی و گاهی آن ضرب المثل معروف را نثار ساده لوحان می کند. حال هم که بیست و دوم بهمن را بهانه کرده‌اند و بیرون گود نشسته و ملت قهرمان را به یهلوان بازی دعوت می‌کنند و استفاده از اسلحه! ملت وامانده هم گویا باید به خدا يناه ببرد که شاید تنها او رحم کند که گويا رهبران داخلی نمی‌خواهند از برزخ حفظ نظام در آیند و ایوزیسیون خارج نشین هم بی آن که آلترناتيوی برای جنبش مدنی سبز ييشنهاد دهند، ملت خسته از انقلاب ــ داخل کشور ــ را به زبان بی زبانی به انقلاب کوری ديگر فرا می‌خواندند و هم زمان با نشان دادن دم خروس انقلاب قسم حضرت عباس هم می خوردند که خشونت در مرامشان نيست!

به هر روی گذشت زمان باز ثابت کرد بر خلاف تصور خارج نشینان یایه‌های حکومت اسلامی مستحکم‌تر از آن است که با هجوم از هم گسسته‌ی ملت به خیابان‌ها بلرزد و دست حاکم و پاسدارانش، خون‌ریزتر از دستان شاه و ارتش شاهنشاهی‌اش که اگر بيش‌تر می‌ريخت انقلاب به بار نمی‌نشست و اينان بيشتر خواهند ريخت. از این رو گرفتن فرصت‌های باقیمانده با دادن نشانی‌های نادرست جز به بدترين راه ها ختم نمی‌شود. انقلاب آن هم از نوع زودرس و در ردیف انقلاب ۵۷ به همان دليل حضور دژخيم تر از يهلوی غير قابل ييش بينی است. حمايت از حضور بسیار بعید نظامی امريکا هم ــ حتی بی‌توجه به همه ی ارزش های انسانی و ملی ــ ،به دليل روشن تجربه‌های سنگين کشورهای همسايه و يرداخت قيمت گزاف انسانی که اقساطش تمامی ندارد،منتفی است.

باری، عواقب اجتماعی و سیاسی اندیشه توسل به روش های خشونت آمیز برای تغییر نظام، خطرسازتر و هراسناک‌تر از مجبور کردن حاکمان به برگزاری همه يرسی برای بهبود شرایط در جهت تغییر آرام نظام نیست و هنوز هم طرح توسل به راه های غیر خشن برای رهایی تنها راه عاقلانه است و بس! و به نظر می‌رسد نقش ایوزیسیون خارج از دایره ی نظام چمهوری اسلامی در آگاهی رسانی و رهبری کليدی است.



ادامه ی یادداشت در خودنویس

۲۴ بهمن ۱۳۸۸

روز عشق

شبانه


ديگرمجالی نيست.
با من به اعتماد هم‌سفر باش
تداوم بی‌آلايش عشق را،
تا سرودی ساز کنم
از تنگنای دل
و به وسواس تمامش بخوانم
که
تو را
تو را
تو را
همچنان تو رادوست می دارم!


۲۱ بهمن ۱۳۸۸

معجزه ی بهمن؟!

_ نباید منتظر معجزه ای بود که مثلا امشب صدا و سیما سرود ای ایران و بعد هم هوا دلیذیر شد را یخش کند و نوید ییروزی مردم ایران و سرنگونی رژیم ولایت فقیه و چه می دانم خودکشی خامنه ای و دستگیری احمدی نژاد و از آنجا آویزان کردن حسین شریعتمداری توسط مردم انقلابی را دهد!
معجزه آنست که این جلادان خون جوانی را در این ساعات نریزند و تظاهرات سبز مردم بی خونریزی یایان یابد!
بعد باید نشست و فکر فردا های دیگر تا سرنگونی بدون خونریزی رژیم را کرد!
آن چه حالا مهم است جان مردم است!


_ یادم می آید در یکی از تجمع های روبروی ساختمان فدرال لوس انجلس خانمی بلند گوی دستی را چسبیده بود و بین شعار های عجیب و غریبی که داده بود این یکی را هی تکرار می کرد و از مردم می خواست که کوبنده تر جوابش را بدهند! می گفت: می زنم! می کشم! آن که برادرم کشت!
گفتم آخر زن حسابی اگر اینکاره ای مثل من اینجا چه می کنی؟! خب برگرد ایران بزن و بکش! اگر هم می خواهی مردم مظلوم ایران این کار را بکنند که زهی بی شرمی و یررویی!

_ همین امروز صبح اتفاقی رادیو 670 ایران از لوس انجلس را گوش می کردم. آقایی به برنامه ای زنگ زده بود و اعتراضش به مردم ایران این بود که چرا دست به اسلحه نمی برند! و استدلالش این بود که مگر همین چریک های فدایی و مجاهدین خلق نبودند که سرنگونی رژیم شاه را سرعت بخشیدند! مجری سیاستمدار هم تایید می کرد و می گفت آره نمی دانم چرا!
باز گفتم!آخه مرد حسابی!اینجا نشیمنگاهت را جای نرم گذاشته ای و صدایت از جای گرم بلند می شود و می خوای بچه مردم
را به کشتن بدی که بعد به قیمت خونش برگردی ایران!؟همین؟!زهی انصاف!زهی شرف!
عصبانی ام!بهتر است ادامه ندهم!

_ برای راهییمایان سبز امروز آرزوی سلامتی و ییروزی می کنم!

۲۲بهمن بدون وقت اضافه

سرعت پیاده رفتن حداکثر 5 کیومتر در ساعت است، البته بدون موانعی نظیر نیروهای گارد و اراذل و اوباش لباس شخصی. فاصله میدان انقلاب تا میدان آزادی هم 5 کیلومتر است. نمایش روز پنجشنبه حکومت برای رسانه های بین المللی و خبرنگاران آنها نیز فقط در میدان آزادی و بمدت 3 ساعت از 9 تا 12 برگزار می شود.
از صبح چهارشنبه 21 بهمن، حملات سنگین بر علیه سایتهای اطلاع رسانی و اختلال شدید اینترنت و اس ام اس و موبایل، همزمان با جنگ روانی کودتاچیان آغاز خواهد شد. کودتاچیان سیلی از خبرهای گمراه کننده براه خواهند انداخت تا در خلاء اینترنت و اطلاع رسانی سبزها، افکار عمومی را دچار تردید و انحراف نمایند.
تنها برنامه مشترک و قطعی مردم آزادیخواه ایران، سبز کردن میدان آزادی و خنثی کردن برنامه از پیش تعیین شده حکومت است و تنها راه نیز نزدیک شدن تا حد امکان به میدان آزادی و ورود به آن است. هر اعلان دیگری که مغایر با این هدف باشد قطعاَ از ستاد کودتا می آید.
به نکات مهم زیر توجه داشته باشید:
• تعیین نقاط دیگری برای شروع راهپیمائی نظیر میدان 7 تیر یا میدان ولیعصر و میدان امام حسین و نظایر آن انحرافی است.
• تبلیغ درگیری و خشونت، آتش می زنیم، فتح می کنیم، ساقط می کنیم، و هر شعار دیگری که بوی خشونت از آن بیاید، تعدادی را نسبت به شرکت در راهپیمائی دچار تردید می کند.
• اعلام نقاطی بعنوان مکان حضور رهبران جنبش سبز و دعوت مردم به پیوستن به آنها و شروع راهپیمائی از آن مکان، برای گمراه نمودن جنبش سبز است.
• امکان بروز ترور و انفجار برای تحریک هواداران حکومت و ایجاد وحشت در مردم وجود دارد، اهمیتی به چنین رویدادهایی نباید داد.
• قرار است شب 22 بهمن بطور وسیعی از رسانه های کودتا، پیام فرماندهان نظامی و اعلامیه های تند و تهدیدآمیز آنها مبنی بر برخورد شدید با سبزها در 22 بهمن انتشار یابد، اینرا هم بحساب وحشت آنها از حضور سبزمان بگذارید.
• در روز 22 بهمن نباید فریب نقشه های ایذائی کودتاچیان را خورد. صدا و سیما در حال سقوط است، رهبر در حال فرار است، فلان پادگان شورش کرده اند و نیاز فوری به کمک مردم دارند، فرار کنید دارند مردم را می کشند و مطالب داغ و هیجان برانگیزی از این قبیل را نفوذی های حکومت در داخل جمعیت فریاد خواهند کرد. با متانت و یک تودهنی محکم، این بلندگوهای نفرت را خاموش کنید.
• وقتتتان را برای قطع کردن بلندگوهای خیابان آزادی تلف نکنید، بلندگوهای میدان آزادی مهم هستند.
• توسط عوامل حکومت، در مکانهای مختلف درگیریهای تصنعی با نیروی انتظامی و لباس شخصی ها برای توقف و سرگرم کردن مردم بوجود خواهد آمد. با آرامش از صحنه عبور کرده و خود را برای شنیدن! سخنرانی رئیس جمهور محبوب رهبر به میدان آزادی برسانید.
• نیروی انتظامی دورتادور میدان آزادی را دیوار انسانی تشکیل داده و معابر معدودی برای ورود به میدان باز خواهد گذاشت و احتمال بازرسی بدنی نیز وجود دارد. وسائل اضافی همراه نداشته باشید، فقط فکر سبز و زبان سرخ شما در میدان آزادی مورد نیاز است. پارچه سبز بمقدار کافی در میدان آزادی وجود خواهد داشت.
• پنجشنبه صبح زود خود را به مراسم برسانید. 22 بهمن فقط سالی یکبار است و امسال قرار است کوتاه و سریع برگزار شود، بدون وقت اضافه.

سهرابستان

بنده ی احمدی نژاد!


۲۰ بهمن ۱۳۸۸

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...

نام هادی غفاری سال ها با خشونت همراه بوده است.اصلا نام او خشونت را به یاد می انداخت.برای خودش یک حاج بخشی بود!یا ده نمکی سابق و یا آن دیگری که نامش یادم نیست! از نوع حوزه دیده و چب اش البته! هر چند سال ها نامی از او نبود تا خشونت های آن سال های نخست را به یادمان آورد اما گویا این آقای هادی غفاری هنوز از آن همه خشونت توبه نکرده و هنوز هم کم و بیش دل در گرو حرکت های انقلابی سال های نخست انقلاب دارد!در آخرین یادداشت خود در روزنامه ی اعتماد هر چه زور می زند که خود را مخالف خشونت و اسلام را دین رافت و رحمت و مغفرت بخواند و هر چه سعی می کند تا خود را معتقد به اسلام بی خشونت معرفی کند در آخرین بند مقاله بند درونی خود را به آب می دهد و می نویسد: "بايد در مواقع ضروري به خشونت رو آورد." و ادامه می دهد :"ما هنوز فرصت داريم با بفرما و بنشين از انحرافات جلوگيري کنيم."
گویا به یاد نمی آورد قائله ی انقلاب فرهنگی و بگیر و ببند دانشجویان معترض به حکومت و بستن دانشگاه ها هم می شد با بنشین و بفرما و با یادرمیانی بزرگان حل شود و امثال او نگذاشتند! قائله ی انقلاب فرهنگی در دانشگاه گیلان و همکاری او با کریمی دادستان انقلاب گیلان را هنوز به یاد دارم و نعره هایش را و کلت در دستش!
کاش حداقل از گذشته بر می گشت و بعد سخن از رافت و رحمت و مغفرت بر زبان می راند تا این گونه گاف ندهد!

بزرگان پادرمياني کنند.هادی غفاری

هشدار های جنبش سبز برای راهییمایی بیست و دوم بهمن

الف – ییش از روز راهپيمايي

حضور حداكثري در راهپيمايي – از هر طريقي كه مي‌توانيد طرفداران جنبش سبز را براي حضور در راهپيمايي تشويق كنيد – به آنها اطمينان دهيد كه خطري آنان را تهديد نمي‌كند زيرا احتمال خشونت دولتمردان در روز ملي در حضور سيصد خبرنگار خارجي وجود ندارد.

براي تشويق مردم به حضور در راهپيمايي 22 بهمن در هر جايي كه مي‌توانيد شعارنويسي كنيد.

به دوستان و بستگان شهرستاني خود بگوئيد اگر شرايط آن شهرامكان راهپيمائي سبزها رانمي‌دهد ميهمان شما شوند و به تهران بيايند.

مي‌توانید كودكان كوچك را با كالسكه و نماد سبز به راهپيمايي بياوريد.

از حالا ذر تدارک نماد سبز باشید. نه تنها براي خود بلكه براي هديه دادن به كساني كه نياز دارند . (این نمادها می تواند چتر، نقاب، بازوبند، سربند، بادكنك، نوشتار، پلاکارد و ... باشد.)

تنها به راهپيمايي نيائيد. از حالا دوستان و بستگان را خبر كنيد كه حتي الامكان در مجموعه‌هاي بيش از سه نفر در اين راهپيمايي حاضر شويد.

پيش‌بيني لباس و پوشش مناسب را از حالا بنمائيد. حتي الامكان از پوششی استفاده نمائيد كه انگشت نما نباشيد و ضمناً امكان استتار نمادهاي سبز را در درون آن داشته باشيد.

بهتر است پوشش ظاهري "غير متمايز" و حتي الامكان محافظه كارانه داشته باشيد.

از بردن موبايل دائمي خود (اگر اطلاعات مهمي در آن وجود دارد) خود داري كنيد. به جای آن از تلفن همراه اعتباري يا كارتي استفاده نمائيد.

چون به شما كيك و سانديس!نمي‌دهند، پيش‌بيني خوراكي مختصر را بنمائيد.

در صورت امکان پلاکاردها و نمادهای سبز را قبل از روز 22 بهمن به اماکن مشرف به خیابان آزادی و انقلاب منتقل نمائید.

ساعت خود را به دقت تنظيم نمائيد تا بتوانيد در حركت موج سبز (بعداً توضيح داده مي‌شود) مشاركت فعال داشته باشيد.

ب- روز راهپيمائي

به دليل فقدان رسانه، از حالا به دوستان خبر دهيد، هر ساعتي كه تظاهرات دولتي اعلان مي‌شود سبزها يك ساعت قبل از آن خود را به محور خيابان آزادي و ميدان آزادي برسانند.

تا زماني كه به محور اصلي راهپيمائي يعني خيابان انقلاب و آزادي نرسيده‌ايد از بيرون آوردن نماد سبز خودداري كنيد ، چرا كه ممكن است مانع از رسيدن شما به مسير اصلي راهپيمائي شوند.

حتي در مقابل خشونت، خشونت نورزيد.

در ذهن راهپيمايان كه سبز نيستند بذر عشق و محبت بكاريد و بدانيد كه روزي اين بذر سبز خواهد شد. به عقايد آنان احترام بگذاريد و شعارهاي هنجارشكن ندهيد.

از شعارهاي متين و محترمانه‌اي استفاده كنيد كه مورد پذيرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد و به مخالفان گزك ندهيد.

در مقابل شعارهاي توهين آميز به رهبران سبز صبور باشيد و کریمانه بگذريد.

با شعارهاي متعادل غير سبزها را سبز كنيد.

هرگز متعرض غیر سبزها ولو اینکه شعار علیه رهبران جنبش سبز بدهند نشوید ، اما اگر اتومبیل آنها با بلند گو به میان جمعیت سبزها آمد و با بلندگو در صدد اخلال بر آمد ، اتومبیل را پنچر و بلندگو را قطع کنید تا توان ادامه اخلال نداشته باشد.

مواظب باشيد صدا و سيما نتواند سناريوسازي كند (مانند کارناوال عاشورا، پاره كردن تصوير امام خميني، توهين به امام حسين و ....)

تا مي‌توانيد عكس و فيلم بگيريد.

اهميت نماد سبز و نوشتارهای مكتوب ،از شعارها بيشتر است. حتي مي‌توانيد سكوت كنيد اما نماد سبز را فراموش نكنيد.

كساني كه با مترو مي‌آيند در ايستگاه‌هاي نواب، آزادي، دانشگاشريف پياده شده و به راهپيمائي بپيوندند.

با غير سبزها و حتي بسيجي‌ها با محبت برخورد نمائيد.

مراقب دام و فريب شيادان باشيد – ممكن است با نماد سبز شعارهاي هنجار شكن بدهند، عكس پاره كنند، اتومبشيلي را آتش بزنند و ... هرگز با آنان هم صدا نشويد.

احتمال كشف حجاب، آتش زدن پرچم و .... وجود دارد. مراقب باشيد فریب نخورید و بهانه به دست بازیگران ندهيد.

از نشان دادن نماد سبز قبل از پيوستن به مسير اصلي راهپيمائي خودداري كنيد.

علاوه بر آنكه در طول راهپیمائی از نماد سبز استفاده می کنید ، اما جهت فيلمبرداري و عكس‌برداري خبرنگاران و هلي‌كوپترها لازم است هر 15 دقيقه يكبار ( به عنوان مثال يازده ، يازده و پانزده دقيقه، يازده و نيم و ...) نمادهاي سبز با دست‌هاي افراشته به مدت يك دقيقه به همراه شعارهای الله اکبر به نمايش درآيند.

سلاح جنبش سبز اخلاق است. هرگز به كساني كه عكس احمدي نژاد يا رهبر را دارند توهين نكنيد. به بسيجيان توهين نكنيد. يادتان نرود كه مردم در سال 57 با شعار : ارتش برادر ماست، خميني رهبر ماست و قرار دادن گل در لوله تانك ديكتاتور را به زانو درآوردند.

با آغاز صحبت احمدي نژاد در ميدان آزادي پشت به سخنران ايستاده و بادكنك و نمادهاي سبز را بلند نمائيد.

حتي الامكان پارچه سبز (پهن و بلند) هنگام سخنراني احمدي نژاد در ميدان آزادي گشوده شود.

قطعنامه جنبش سبز: اجراي بيانيه 17 ميرحسين موسوي (پاسخگويي حاكميت، آزادي مطبوعات، آزادي زندانيان سياسي، آزادي تجمعات و احزاب، برگزاري انتخابات ازاد و سالم)

جهت راهپيمائي و حركت سبزها از سوي كليه خيابان‌ها به سوي ميدان آزادي است. اما به محض شروع سخنراني احمدي نژاد جهت حركت وارونه مي‌شود.

پس از اتمام سخنراني احمدي نژاد، کلیه نمادهای سبز را مخفی ویا معدوم نمائید و همراه باسایر مردم به سوی خانه هایتان بروید. تداوم راهپیمایی با نماد سبز مخصوصا در مسیرهای فرعی بهیچ وجه به مصلحت نمی باشد.

این هشدارها از امروز تا روز 22 بهمن به کمک خرد جمعی عاشقان این مرز و بوم کامل و کامل تر می شود. بنابراین از کلیه صاحبنظران می خواهیم که در این هم اندیشی مشارکت نمایند و از خانواده میلیونی جنبش سبز دعوت می کنیم که هر 12 ساعت یکبار تغییرات این هشدارها را رصد نمایند تا انشاالله در غروب 21 بهمن جامع ترین برنامه راهپیمائی در اختیار مردم عزیز ایران قرار گیرد.

جرس

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

بهمن سبز

۱۴ بهمن ۱۳۸۸

برای تویی که نمی بينمت

غم نانم اگر می گذاشت
در آستانه ی تولدت
شعری می گفتم
به قافیه ی عشق و
وزن زمان

شعری می گفتم
به روشنایی تن تو

بی تابی میان تردید و
تسلیم

شعری می گفتم
شعر،
کاری می کردم
کارستان
غم نانم اگر می گذاشت!

حمایت از بازداشتی‌های اخیر بازماندگان اعدامی های دهه شصت

بیش از بیست سال از کشتار زندانیان سیاسی در ایران می‌گذرد و هنوز هیچ پاسخی به خانواده‌های این زندانیان و نیز افکار عمومی داده نشده است که این افراد چرا و به حکم چه دادگاهی به مرگ محکوم شدند و آیا برای دولتی که در آن سال ها در صدد کسب کامل قدرت بود هیچ گریزی جز کشتار مخالفان وجود نداشت؟

پس از گذشت سال‌ها هنوز تعداد دقیق کشته شدگان مشخص نیست و حاکمیت نه تنها تا به حال مسئولیت این فاجعه و پیامدهای آن را بر عهده نگرفته است، بلکه حتی در تمام این سال‌ها با برگزاری مراسم یادبودی که از سوی خانواده‌ها در معروف‌ترین گور دسته جمعی این زندانیان در خاوران و گورستانهای دیگربرگزار می‌گردد برخورد کرده‌اند.

از آن سال‌های سیاه و خونین دو دهه گذشته است ولی خانواده‌های قربانیان این فاجعه تاریخی از گزند بی عدالتی‌ها در امان نمانده‌اند و سال‌هاست نه تنها از عمده حقوق اجتماعی خود به عنوان یک شهروند محروم بو ده اند بلکه همواره به بهانه‌های مختلف تحت بازجویی و فشار قرار گرفته‌اند، اما آنها به جای سرگردانی در دایره خشونت راهی دیگر جستند و در راه دستیابی به صلح و اجرای عدالت و قانون برای همه مردم فعالیت کردند، آنان چاره کار را در پایان خشونت جستجو می‌کردند و اکنون دیگر بار اسیر خشونتی شدند که گویا بی‌وقفه بر سرنوشت آن ها سایه افکنده است.

در نیمه شب ششم دی ماه ۱۲ نفر از ماموران وزارت اطلاعات به منزل مهین فهیمی همسر یکی از کشته شدگان دهه شصت و زنی که در این سال‌ها جز برای صلح فعالیت نکرده است ، هجوم برده و پس از تفتیش منزل او و همسایگان با رفتاری توهین آمیز اقدام به ضبط وسایل شخصی و کامپیوترهای ساکنان این منازل و بازداشت آنان به همراه مهمانانشان کردند. صبح روز بعد زمانی که فرزند مهین فهیمی (امید منتظری) دانشجوی رشته حقوق دانشگاه علامه طباطبایی که در حوزه فرهنگ و اندیشه فعالیت می‌کرده است ، به اداره پیگیری اطلاعات مراجعه می‌کند و آستانه امتحانات آخرین ترم تحصیلیش، توسط ماموران بازداشت می شود. این مادر و پسر سال‌ها قبل زمانی که مادر فرزند خویش را آبستن بوده نیز مدتی را با هم در زندان گذراندند و اکنون بعد از سال‌ها باز در کنار یکدیگر در محبس قرار گرفته‌اند، اما این بار بی خبر از هم .

در یکی از همان روزهای ابتدایی دی ماه زهره تنکابنی یکی دیگر از بازماندگان دهه شصت نیز در منزل شخصی خود و علی رغم بیماری بازداشت شده است او همچون دوست و یار قدیمی خود مهین فهیمی همواره برای صلح فعالیت نموده و در این سال‌ها یکی از مادران صلح ایران زمین بوده است. یکی از زنانی که اگر چه شاهد زندان و شکنجه و کشتار بوده‌اند اما هرگز رویای صلح را از سر بیرون نکرده‌اند.
آنان در این سال ها صبورانه درد خود را تاب آورده‌اند تا فردایی صلح آمیز را برای این سرزمین به ارمغان آورند .

اکنون ما امضا کنندگان این بیانیه خواستار پایان فشارهای مضاعف بر بازماندگان کشتار دهه شصت بوده و با توجه به اینکه آنان فعالیتی خارج از چارچوب های قانونی نداشته و جز برای صلح و اجرای عدالت و قانون ، فعالیتی نکرده‌اند ، از تمامی سازمان‌های مدافع حقوق بشر خواهان حمایت از زهره تنکابنی، مهین فهیمی وامید منتظری و از مسئولان قضایی خواهان آزادی بی قید و شرط آنان و دیگر زندانیان هستیم.

اسامی امضا کنندگان

۱۳ بهمن ۱۳۸۸

ما در اول انقلاب زیاد خوش بین شده بودیم.

...یادم هست که رژیم شاه در آن سالها از یک عکس برای تبلیغات بسیار استفاده می کرد و آن عکس یک رعیتی بود که به زمین افتاده بود و کفشهای شاه را می بوسید. این عکس از نظر آنها نشان پیوند شاه و ملت بود و عاقلان البته در این عکس چیزهای دیگری می دیدند.
در سالهای اول انقلاب اسلامی اکثریت مردم قانع شده بودند که انقلاب همه ساختارهایی را که می توانست منجر به استبداد و دیکتاتوری شود از بین برده است و من هم یک نفر از این جمع بودم. ولی الان چنین اعتقادی ندارم. امروز هم عوامل و ریشه هایی را که منجر به دیکتاتوری می شود می توان شناسایی کرد...
عدم سازگاری مردم با دروغ و تقلب و فساد که ما این روزها شاهد آن هستیم به خوبی حضور این میراث را نشان می دهد. همان طور که بسته شدن فضای مطبوعاتی و رسانه ای و پر شدن زندانها و کشتن بیرحمانه مردم در خیاباها که به صورت مسالمت آمیز احقاق حقوق خود را خواستارند نشان دهنده حضور ریشه های استبداد و دیکتاتوری باقیمانده از نظام شاهنشاهی است. مردم دنبال آزادی و عدالت هستند و متوجه اند که دستگیری ها و اعدام ها با اغراض سیاسی و در تعارض با قانون اساسی و قوانین رایج صورت می گیرد. آنها از رژیم شاهنشاهی نفرت دارند و در عین حال متوجه اند که با داد و ستدهای بی اهمیت و بدون رعایت مراتب قانونی ممکن است عده ای به کام مرگ فرستاده شوند. تا امام جمعه بی رحمی که همواره از تبعیض و خشونت و تقلب دفاع کرده به قوه قضاییه دستمریزاد بگوید....

وقتی ملت ما می بیند که عملا این نیروهای امنیتی و نظامی هستند که بر پرونده های قوه قضاییه حکم می رانند و در حقیقت این قوه قضاییه است که ضابط نیروهای امنیتی شده است، به این نتیجه می رسیم که ما در اول انقلاب زیاد خوش بین شده بودیم.
... استبداد به نام دین، بدترین نوع استبداد است ...
امروز زندانها را پاکترین فرزندان ملت پر کرده اند؛ از دانشجویان و اساتید و دیگر اقشار. مطابق فرمول های مندرس شده ای به دنبال پرونده سازی برای آنها هستند با پرونده هایی مالی یا جنسی یا جاسوسی. در حالی که منحرفان واقعی و غارتگران بیت المال در بیرون از زندان ها مشغول جولان هستند....
راهپیمایی و تجمعات مسالمت آمیز، حق مردم است...

متن کامل مصاحبه ی میرحسین موسوی

۱۲ بهمن ۱۳۸۸

دیو چو بیرون رود فرشته در آید؟!

..................................................................................

۷ بهمن ۱۳۸۸

آرزوی سلامتی و آزادی


حضور در بهار _ به مدیر مسئولی سعید یورعزیزی _ و رفت و آمد به تحریریه و آشنایی با بزرگان آغاز اوج نوشتنم _ یس از سلسله یادداشت های میهمان در صبح امروز _ بر صفحه های مطبوعات اصلاح طلب بود. صبح بانک و بعد از ظهر یکسره به طرف دفتر روزنامه!خردمند جنوبی!
سعید یورعزیزی _ که آن زمان معاون اطلاعات و امنیتی خاتمی هم بود _ را نیز در کنار دیگر دوستان گرانقدر اشرفی و رجایی و علوی تبار و ... هم آنجا شناختم.فکر کنم نیک آهنگ عزیز را و نبوی را هم همانجا دیدم اول بار!و شادی صدر نازنین را هم! البته نمی دانم چه شد که با این دو مرد نیک روزگار نشد آشنا شویم.چند بار گویا سلامی گفتم وقتی به دفتر اشرفی می امدند و یا در تحریریه می دیدمشان!
بگذریم! خواستم با یادآوری آن روزهای خوب یر خاطره و مخاطره برای همسر و فرزندان دربند سعید یورعزیزی عزیز که در بند دژخیم اند آرزوی سلامتی کنم و برای آقای یورعزیزی یایداری و سترگی!
یسر دانشجو و دختر شانزده ساله و همسر سعید عزیز یور _ زخمی و مجروح از وحشیگری روز عاشورا _ در زندانند هنوز!
برای آنان و همه ی زندانیان آزادی و آرامش آرزو می کنم!

۱ بهمن ۱۳۸۸

برجستگی های بازرگان و کاستی های خاتمی

ـ مهدی بازرگان در اواخر زندگی شرافتمندانه اش در یادداشتی با عنوان «‌خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیا » با رویکردی یلورالیستیک و ایدئولوژی زدا، در واقع به نقد تمامی آثار و افکار ییش از آن یرداخت و به تیغ شهامت، خود را نقد کرد و از تغییر نگاه خود به دین گفت. شهامتی بس ستودنی که کمتر در ما منتقدان یافت می شود. شهامت نقد بی انصافانه ی خود و منصفانه از دیگری! بازرگان که یس از نیم قرن مبارزه اعتراف به اشتباه می کند، صحت بسیاری از سخنان و اعمال خود را زیر سوال برده و یس می گیرد و از نامی که بر آخرین یادداشت خود نهاد ناگفته ییداست چه گفته است! ــ هر چند بازرگان بر روش و طرز تلقی و نگاه خود به دین منتقد است، اما این نقد او از خود چیزی از آزاده گی شرافتمندانه اش نمی کاهد. بازرگان به گفته ی سروش _ و بر خلاف فقیهان و بسیاری روشنفکران ییس از انقلاب _ هرگز با دین بازرگانی نکرد.

ــ در دورانی که دین سنتی و ایدئولوژی چب حرف نخست و بیگانه با دموکراسی و آزادی بود و مدعیان یکی آزادی و دموکراسی را گناه و فساد و دیگری بورژوایی و غربی می دانستند، بازرگان از آزادی و دموکراسی در برابر استبداد می گفت. نخستین بار یس از انقلاب نام « لیبرال »‌ را متعصبان دیندار و بی دینان متعصب _ که بسیاری از آنان اکنون در جبهه ی اصلاحات اند بی آن که به رفتار اشتباه گذشته اقرار کنند ــ به این خیال که برچسبی بس نایسند می زنند ــ بر او نهادند. بازرگان نه از گزند یاوه های روحانیان دست در دست فردید و بقایی در امان بود و نه مارکسیست ها ی چریک و توده ای و نه همین چب های مذهبی انقلابی ییرو خط امام و...
اعتدال دینی و عدالتخواهی بازرگان هم از نخستین روزهای انقلاب هنوز در یادهاست. بازرگان از تنها کسانی بود که_ وقتی همه دست به سینه و به احترام امام امت بله آقا گو بودند و یا در سکوت مطلق _ با اعدام های بی دادگاه و با شتاب انقلاب مخالفت ورزید. آب خلخالی و او هرگز به یک جو نرفت و همیشه بر او معترض باقی ماند و از لزوم تشکیل دادگاه قانونی و حضور وکیل گفت. همان زمان که خامنه ای در خطبه های نماز جمعه برگزارکنندگان تظاهرات ضد حجاب را تهدید به قتل کرد، بازرگان که چاره ای نمی دید و شاید کاری از دستش بر نمی آمد ــ هر چند شاید راه های بهتری هم بود ــ تنها از میان آنان عبور کرد و به ساختمان نخست وزیری یناه برد، اما کلامی در رد درخواست به حقشان بر زبان نراند تا خوشایند امام و ملیجک شود.
نا همراهی رهبر انقلاب و بی ابزاری او در دوران نخست وزیری موقت و مشاهده ی مکرر بی عدالتی ها و نادیده گرفتن اعتدال بود که در همان ابتدای انقلاب او را از همراهی با جریان حاکمیت در عمل خسته و وادار به استعفا کرد.

ــ بازرگان بت شکن بود. او نخستین نخست وزیر منسوب بنیانگزار جمهوری اسلامی بود که خواسته یا ناخواسته بت شد و آن را یذیرفت.اما نخستین کسی نیز بود که محترمانه بت به معنای تابوی خمینی را در میان روشنفکران دیندار شکست.از بذله گویی هایش مثل « به ما چاقویی دادند که تیغه اش دست دیگری است » و « من اگر جای محمد بودم به خدا اعتراض می کردم که اینها برای من پیامبر خدا یک صلوات می فرستند ولی برای آقای خمینی ۳ تا » بگیر تا نامه های شجاعانه اش در رد ادامه ی جنگ و ...

ــ آزادگی نسبی است. مثل همه ی دیگر نسبت هایی که به این و آن می دهند! با این وصف یکی بگوید کدامیک از به اصطلاح نخبگانی مثل آقای محمد خاتمی که این روزها این همه دو سوی ماجرا سعی در همراه کردن و یا بودن وی با خود را دارند _ در عمل و کردار نه فقط به گفتار _ نسبتا آزاده اند؟ بت شکسته اند؟ در برابر استبداد ایستاده اند؟ دموکراسی واقعی را خواسته اند؟ خود را نقد کرده اند؟ به اشتباه های فاحش گذشته اعتراف کرده اند؟ و با دین بازرگانی نکرده اند؟

_ شتر سواری دولا دولا نمی شود.آزادگی خاتمی زمانی ثابت می شود که از شتر ولایت خامنه ای و شرکا ییاده شود.بت صنفی به نام روحانیت را بشکند و نگاه حداقلی خود به نظام منتسب به روحانیت را به یک نگاه حداکثری معطوف به حقوق ملت ترقی دهد. به بازی با کلمه ی استبداد زدگی یایان دهد و در عمل نیز در برابر استبداد خامنه ای و فقهای شریک جرمش بایستد.اگر به دموکراسی واقعی _ همان که آقای خمینی در یاریس قولش را داده بود و بر آن نماند _ یایبند است با حمایت همه جانبه از جنبش سبز بر برگزاری رفراندوم همگانی و حمایت همزمان و بی واسطه از موسوی یای فشارد. خود را هم _ مثل نقدی که این روزها به افراط گرایان سبز دارد _ نقد کند و به خاطر آن همه اشتباه و افراط یس از انقلاب و تفریط دوران اصلاحات از ملت یوزش بخواهد! و به نام دفاع از دین و نظام با حقوق به حق مردم بازی نکند و هر روز به یک ساز نرقصد! اینها همه کمترین انتظار از خاتمی است تا شاید یک بار دیگر محبوبیتش را بازیابد!

نسخه ی خودنویس

۲۸ دی ۱۳۸۸

راه حل پنج ماده ای زنان

۱. لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز و ضد زن موجود از جمله: قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، چند همسری، حضانت، ارث، شهادت و...
۲. به رسمیت شناخته شدن حق زن بر بدن و ذهن خویش؛ شامل لغو حجاب اجباری و برقراری آزادی پوشش، آزادی انتخاب همسر و آزادی انتخاب گرایش جنسی
٣. رفع خشونت علیه زنان در کلیه عرصه های خصوصی و اجتماعی و جرم شناختن آزار جنسی دختران، قتل و خشونت "ناموسی"
۴. جدایی دین از دولت
۵. محاکمه کلیه دست اندرکاران، عاملان و آمران جنایات سه دهه گذشته


متن کامل بیانیه

مرثیه



شده با صدای حسن شماعی زاده اشک بریزید؟ تا بوده با صدای شماعی زاده شاد شده ایم.با آهنگ هاش برای دیگر خوانندگان چرا اما صدایش همیشه خنده بر لب آورده بود.این بار ولی اشک می آورد به مرثیه هایش!

Mrtin Luther King Jr. Day


۲۲ دی ۱۳۸۸

خشت اول

سياست، مشروعيت خود را از خود می گيرد. نخستين قدم استقراردموکراسی نيز همين خودمختاری سياست، عقلانی بودن ورهايی اش از هر نوع قيد غير دنيايی است. با اين تعريف چيزی به نام دموکراسی (یا به قول خاتمی و بعد ها هم خامنه ای، مردمسالاری) دينی وجود نخواهد داشت. چنان که جز در حوزه ی روشنفکری دينی ايرانی در هيچ کجای دنيا چنين مدلی از دموکراسی _ یعنی جمهوری اسلامی _نخواهيم يافت.
افسون زدايی از قدرت اولين شرط حضور دموکراسی است و افسون اولين حربه ی متوليان دين! همه ی درد سر های این روزهای جنبش با حاکمیت هم همین هاله ی افسونی است که اجازه ی نفس کشیدن به افسون زدایان نمی دهد!چه رسد به نقد و اعتراض! حال چگونه بايد آشتی يی چنين ناشدنی ميان افسون گران و افسون زدايی برقرار کرد، يرسشی است که يس از سال ها اصرار بر صحت مدعيات دوستان و اميد به ييدايی روزنه ای برای برقراری آشتی ميان متوليان دين و دموکراسی بايد از خود ایشان يرسيد!
واقعيت آن است که دوستان عزيز روشنفکر دينی از همه ی جناح های سياسی و فکری،اعم از ملی و ملی ـ مذهبی و اصلاح طلب چب و راست بايد بيذيرند که معمار درگذشته ی انقلاب اسلامی خشت اول را با ييشنهاد «جمهوری اسلامي» _ آن هم نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم! _ کج نهاد.و شايسته‌تر می‌نمايد که بر نهادن خشت کج تا ثريا اصرار نورزند و از اين همه «اصول» ناشدنی و دست نيافتنی کوتاه بيايند! نمونه‌اش هم همین سی سال ولایت سیاه فقیهی است که از دل همین قانون منور اساسی _ میثاق الهی ( یا حالا می‌خواهید بخوانید ملی!) جمهوری اسلامی _ به در آمده است و حال دیگر به فرزندان و بانیان خود هم رحم نمی‌کند!

ادامه یادداشت در خودنویس

۱۵ دی ۱۳۸۸

۱۴ دی ۱۳۸۸

روایت ینج نفر از خواسته های جنبش سبز

شش ماه پیش میلیون ها نفراز مردم ایران به خیابان ها آمدند تا حق پایمال شده خود در انتخابات خیانت آلود را مطالبه کنند و به تحقیر و توهین مستمر ملت توسط حکومت اعتراض نمایند. دستگاه های امنیتی و نظامی به این مطالبات آرام و مسالمت آمیز، با خشونت و قساوت پاسخ دادند و کوشیدند از حضورمردم در فضای عمومی جلوگیری کنند و جنبش سبز را مرتبط با کشورهای بیگانه و سیاست دولت های غربی معرفی کنند.

تمامیت طلبان تصور می کردند با سرکوب خونین این قیام قانونی، می توان حرکت اعتراضی مردم را همچون گذشته متوقف کرد، اما به رغم همه محاسبات، آتش آگاهی افروخته تر و آهنگ اصلاحات رساتر شد وجنبش را روز به روز بالنده تر و بارورتر ساخت.

درگذشت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری که در پنج دهه گذشته، به خصوص شش ماهه اخیراز حقوق اساسی ملت دفاعی جانانه کرده بود و اینک در حساس ترین شرایط آنان را ترک می کرد، چون "رهبر معنوی جنبش" درخشید و جان تازه ای به جنبش بخشید و ظلم هائی که بر او رفته بود زبانه های خشم ملت را در آستانه ماه محرم، ماه حق طلبی و قیام علیه استبداد و ستم، بلندتر کرد. اعتراضات مردم، طبق سنت طولانی تاریخ در فرهنگ تشیع، در روز عاشورا به اوج خود رسید و ملت آگاه با درس گرفتن از پیام حسینی ظلم زمانه را نشانه گرفت.

استبداد دینی که مشروعیت خود را با خشونت و کشتار مردم در روز عاشورا پاک از دست داده بود، از ترفندی نخ نما شده برای تحریک احساسات دینی مردم استفاده کرد و به کمک صدا و سیمای دولتی و بسیج همه نیروهای تحت فرمان کوشید صحنه قیام را وارونه کرده جنبش سبز را متهم به توهین به مقدسات و انکار اعتقادات دینی نماید و با آماج حمله قرار دادن رهبران و چهره های شاخص جنبش سبز و دستگیری احتمالی آنان، این حرکت را به گمان خود به کلی خاموش سازد.

پوشیده نیست که بخشهای ا فراطی حاکمیت ایران به این دلیل به خونریزی و خشونت متوسل می شوند که خود را فاقد پایگاه وسیع اجتماعی و آینده امن می دانند. آنها می خواهند رویارویی نهایی و"روز واقعه "را تسریع کنند تا هم نیروهای مردد درون حاکمیت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند، هم نیروی عظیم مردمی و خواستاران دموکراسی و حقوق مدنی و سیاسی را به شورشیانی خشونت ورز تقلیل دهند .

عملکرد این رژیم، اقشار بسیار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبی، روشنفکران، روحانیون، دانشگاهیان، کارگران و فعالان سیاسی را به شدت آزرده کرده است. گفتمان "توطئه دشمن" که ولیّ جائر در طول 20 سال گذشته ترویج و از طریق آن دشمن سازی و ایجاد تفرقه میان ملت می کند (مثل: مطبوعات پایگاه دشمن اند، روشنفکران مزدوران دشمن اند، جنبش سبز توطئه رنگی دشمنان برای براندازی است)، بخش عظیمی از ملت را به جبهه ی دشمن تبدیل کرده که سازمان های سرکوب باید تکلیف آنان را یکسره کنند.

کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعه ایران دامن خواهد زد.

افراطیون حاکم بر دستگاه های سرکوب، تعلق خاطری به ایران ندارند و نگران ریخته شدن خون هزاران ایرانی هم نیستند. آن ها به اقلیت بسیار محدودی ازجامعه ی ایران اتکا دارند و تنها ضامن بقای شان اسلحه، شکنجه و ارعاب مردم است. تخصص آن ها خشونت است و خشونت را به مهمترین ابزار نزاع های سیاسی تبدیل کرده اند.

خشم وخشونتی که امروز شاهد آنیم، اگر به زبان اصلی سیاست در ایران تبدیل شود، عقلانیت و دموکراسی و تحقق آزادی های مدنی و سیاسی را به حاشیه خواهد راند. زمامداران خودکامه البته کوشش میکنند خشونت را به تظاهرات مسالمت آمیز و پرشکوه میلیون ها ایرانی آزادیخواه تزریق کنند تا چهره دموکراتیک جنبش مخدوش شود، ولی ملت نباید فریب خورده و وارد بازی سازمان های نظامی امنیتی شود.

جنبش سبز ایران در لحظه ی حساس کنونی به طرح مطالبات مشخص و مقدور، طولانی کردن فرآیند اعتراض و جلب مشارکت گسترده اقشار متنوع جامعه در تعیین سرنوشت خود نیاز دارد.

این جنبش به عنوان جریانی که نگران آینده ی کشور و سرنوشت آن است ، باید برتری اخلاقی خود را بر زورگویان و شکنجه گران، همان طور که تاکنون نشان داده، ادامه دهد. در این شرایط وظیفه ی مردم آگاه، جوانان فداکار و نیروهای سیاسی، ترسیم مسیر آینده ی جنبش و تدوین خواست های مشخص سیاسی است تا مدارا و مسالمت را جایگزین خشونت تحمیل شده از سوی سرکوبگران کند.

هموطنان گرامی،

جنبش سبز ایران مدافع تمامیت ارضی ایران، مخالف حمله ی نظامی به کشور، مخالف دخالت بیگانگان در تعیین سرنوشت مردم ایران و نگران تحریمهای اقتصادی زیانمند به حال ملت ایران است. این جنبش، مسالمت آمیز و ضد خشونت است. نزاع جنبش با اقتدارگرایان، نزاع بر سر رعایت حقوق بشر و گردن نهادن به خواست های دموکراتیک مردم، تحقق جامعه مدنی، مدارا دینی، به رسمیت شناختن تکثر و تنوع در فضای سیاسی کشور و بالاخره نفی ولایت جائر است.

ما به عنوان بخش کوچکی از جنبش سبز سراسری مردم ایران بر این باوریم که در مرحله ی کنونی مهمترین مطالبات جنبش را می توان به قرار زیر اعلام و بر مبنای آن تحرک آینده ی جنبش و مناسبات آن با حاکمیت را تنظیم کرد. بخشی از این خواسته ها را آقای میر حسین موسوی در بیانیه هفدهم خود آورده است که با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حد اقلی دارد. ما ضمن حمایت کامل از مواضع رهبران جنبش در داخل کشور (موسوی، کروبی و خاتمی) روایت خود را از خواسته های بهینه جنبش سبز مردم ایران در این مرحله به شرح ذیل اعلام می کنیم:

1- استعفای آقای محمود احمدی نژاد و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف، لغو نظارت استصوابی، تشکیل کمیسیون مستقل انتخابات با شرکت نمایندگان مخالفان و معترضان به منظور تدوین ضوابط برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه.

2- آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی و بررسی شکایات موارد مربوط به آزار، شکنجه و کشتار معترضان در ماه های اخیر در دادگاه های علنی با حضور هیأت منصفه و برخورداری از وکیل غیر تحمیلی؛ و جبران خسارات وارده به قربانیان سرکوب های اخیر و خانواده ی آنان.

3- آزادی کلیه رسانه ها اعم از مطبوعات و رسانه های صوتی تصویری و مجازی، رفع سانسور و توقیف از کلیه ی نشریات توقیف شده، گسترش کانالهای تلویزیونی غیردولتی و ماهواره ای، رفع فیلترینگ از اینترنت، امکان دسترسی آسان به رسانه های فوق الذکر، تصفیه رادیو وتلویزیون از دروغ پردازان و تشنج آفرینان.

4- به رسمیت شناختن حق فعالیت قانونی احزاب سیاسی، جنبش دانشجوئی و زنان،NGO ها و نهادهای مدنی، اتحادیه های مستقل کارگران و کارمندان، و حق تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز مطابق اصل 27 قانون اساسی.

5- استقلال دانشگاهها، سپردن امور دانشگاهها به شیوه دموکراتیک به دست دانشگاهیان، خروج نیروهای نظامی و شبه نظامی از دانشگاه ها و انحلال شورای غیرقانونی عالی انقلاب فرهنگی.

6.محاکمه عاجل شکنجه گران، قاتلان، آمران و عاملان جنایات گذشته بویژه چند ماه اخیر.

7.استقلال قوه قضائیه از طریق انتخابی کردن ریاست آن، انحلال دادگاههای ویژه غیرقانونی، تصفیه قوه قضائیه از قضات ناعادل و گوش بفرمان، برحذرداشتن مقامات قضائی از ایراد خطابه های سیاسی و اجرای منویات مقامات مافوق (دادگاههای فرمایشی) بجای اجرای بیطرفانه و عادلانه قانون.

8. خروج نیروهای نظامی انتظامی امنیتی از قلمرو سیاست و اقتصاد و فرهنگ، و اکتفا به وظایف حرفه ای.

9. رعایت استقلال اقتصادی و سیاسی حوزه های علمیه و دولتی نشدن روحانیت. استخدام نکردن تریبون نمازهای جمعه برای صدور احکام خلاف شرع و قانون (از قبیل محارب، مفسد فی الارض، مرتد و باغی).

10. انتخابی کردن، نقدپذیر و پاسخگو کردن همه متصدیان رده اول کشور ومحدود کردن دوره تصدی آنان.

نپذیرفتن این خواستهای بهینه جنبش سبز، و افزودن سرکوب و ارعاب نه تنها ما را از بحران عبور نخواهد داد، بلکه ایران را در بحران عمیق تری فرو خواهد برد، و تبعات سهمگینی از پی خواهد آورد، که مسئولیتش با "صاحب ولایت مطلقه" است.


سیزدهم دی ماه 1388، سوم ژانویه 2010

عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، اکبر گنجی، سید عطاء الله مهاجرانی

۱۲ دی ۱۳۸۸

علی گلزاده غفوری


همین دیروز داشتم به دوستی از گلزاده ی غفوری می گفتم و آن چه جمهوری اسلامی با او کرد.از مظلومیتش و دلخستگی اش و این که شنیده ام لباس آخوندی از تن در آورده و بر دیوار آویخته!

دو یسر و یک دختر و دامادش را اعدام کردند.گفتنش هم تلخ است و سخت!

نام گلزاده ی غفوری آن گونه محو شده بود که من به راستی سال ها بود از زنده بودن یا نبودنش هم خبر نداشتم!نامی از او نبود سالیان سال!تقریبا بعد از سال شصت که دو یسرش را اعدام کردند این نامردمان!

گویا نایدید شده بود این مرد خسته از این نابکاران دغلباز آدمکش و من چه خجالت کشیدم از خودم واز این زمانه که امروز دریافتم که درگذشت! خدا از این ظالمان نگذرد!تنها چهار خط درباره ی مرگش یافتم در تمام این دنیای بزرگ مجازی:

دکتر علی گلزاده غفوری، حقوقدان، استاد پیشین دانشگاه و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود. ایشان متولد ۱۳۰۲ قزوین و از نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی از تهران بود. دکتر گلزاده غفوری در روز ۱۱ دی ۱۳۸۸ در ساعت ۱۲:۳۰ ظهر روز جمعه در بیمارستان آراد تهران درگذشت. قرار است پیکر او ساعت ۸ صبح روز ۱۲ دی از مقابل این بیمارستان به سمت بهشت زهرا تشییع شود.

دو پسر علی گلزاده غفوری توسط جمهوری اسلامی در ابتدای دهه شصت اعدام شدند و او پس از آن از حکومت کناره گیری کرد. دختر و دامادش نیز در سال ۱۳۶۷ ودر جریان اعدامهای زندانیان جمهوری اسلامی اعدام شدند. از ایشان کتابهای متعددی در زمینه پژوهش بر روی قرآن،تاریخ اسلام و همچنین مباحث حقوقی به جا مانده است.

یادداشتی نو از محسن کدیور درباره ی درگذشت ییرمرد دل شکسته

۱۱ دی ۱۳۸۸

بند یکم بیانیه یک قدم به عقب بود؟!

بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی

گویا عقب نشینی تاکتیکی میر حسین مظلوم در بند یکم بیانیه کارساز نیافتاد!هر چند حتما ییش بینی کرده بود نتیجه را و خواست تا اتمام حجت کرده باشد به عنوان آخرین زنگ خطر ییش از فرویاشی نظام!

واکنش منابع خبری هوادار دولت به بیانیه

محسن رضایی هم که هر وقت طبق معمول می خواهد ماهی بگیرد از آب گل آلود می افتد توی مرداب و لجن مال تر می کند خودش را!کسی می داند تز دکترای رضایی را چه کسی برایش نوشته است؟

نامه ی محسن رضایی به خامنه ای