به الف ــ بامداد
دريغا
که در واپسين دم
عشق از ما گريخت
تن هاييم اکنون
در آستانه ي گذار از فرصت
بي توشه و توان ادراک و تنهايي
شگفتا!
چه نشستن؟
کاري بايد [ از آن دست
کاري ] کارستان
که از توان تن بيرون نمايد
سفري بايد
جانکاه
ولي کوتاه
آه اگر توانستمى!
«ستاره اي پر شتابم
در گذرگاهي مايوس»
۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
کارستان
. سام الدين ضيائی . ۲۳:۵۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر