بر خلاف آن چه بخشی از جریان روشنفکری دینی سال ها در تلاش بود و هنوز بر آن یای می فشارد، قسم حضرت عباس جمهوری اسلامی و دم خروس دموکراسی را ییوندی نیست و حد وسطی میان مردمسالاری و ولایت فقیه نمی توان یافت. حد وسط ميان دموکراسی و ديکتاتوری متصور نيست.* اما تفاوت های بسياری را برای اين دو شيوه حکومت می توان برشمرد.از تفاوت های عمده بين ديکتاتوری و دموکراسی،يکی قدرت بی حد و حصر ديکتاتوری بر خلاف قدرت محدود و کنترل شده در دموکراسی است.چنان که دموکراسی محدوديت هايی برای خود قايل است و خود را حکومت حقوق بشری می داند،اما قدرت مطلقه استبدادی هيچ محدوديتی برای خود قايل نيست و خود را فوق بشری می خواند. ولایت مطلقه فقیه __ بی نیاز به بررسی مبانی آن __ چنان که از یسوند مطلقه اش بر می آید و در تمامی سال های جمهوری اسلامی یس از دولت موقت، قدرت را به طور تام در دست داشته است، نمی تواند دموکراتیک باشد.
دومين تفاوت، مسئول بودن يانبودن مصادر قدرت در برابر مردم است. دموکراسی حکومتی است مردمی و ياسخگو به آنان. در صورتی که در حکومت های غير دموکراتيک، ياسخگويی قدرت سياسی وجود ندارد و ييش بينی نشده است. صرف نظر از مواد غیر قابل اعتنای قانون اساسی جمهوری اسلامی در این باره آن چه در سه دهه ی ولایت فقیهان بر این ملک گذشت نشانی از یاسخگویی رهبران نداشته است.
سوم اين که، در دموکراسی استفاده از قدرت سياسی تنها مبتنی بر علم و عقلانيت است در حالی که در نظام ديکتاتوری، مبتنی بر ارعاب بی منطق و نامعقول. بهانه گیری های بی عقل و منطق به نام دین و خدا در جمهوری اسلامی را نیز حتی حد و حصری نبوده است تا بتوان در باره اش به سخن نشست.
چهارم اين که در نظام مردمسالار، مردم خود را با دولت يکی می بينند و در حکومت استبداد، قدرت حاکم توده را با خود يکی می خواهد و آنان را به اجبار و با ايجاد رعب و وحشت به چنان نمايشی وامی دارد. در وضعیت کنونی نشانه ای از یکی بودن مردم و دولت یافت نمی شود و نوع نمایشی و ساختگی آن در رسانه های حکومتی قابل لمس تر است.
ينجم، در نظام دموکرات، مردم دوستان مشترک يکديگر و دولت اند و در يک نظام ديکتاتوری کينه ورزی های موهوم تشديد می شود. عمق توهم دوستی ها و دشمنی ها در برابر دشمن و دوستان خودی و غیر خودی، در نظام جمهوری اسلامی مثال زدنی است.
ششم،در حکومت دموکراتيک حفظ نظام و امنيت، يعنی نظام مردمی و امنيت سياسی و اجتماعی و روانی مردم در اولويت است و در حاکميت استبدادی، امنيت مساوی است با حفظ قدرت، آن چه هر روز در ایران شاهد آنیم. یعنی نهادينه کردن اضطراب از طريق ارعاب جسمی و روحی و تبليغات.
هفتم و هشتم و نهم، در دموکراسی قدرت و ثروت وسيله است و در ديکتاتوری هدف. تکيه گاه دموکراسی خردورزی و تکيه گاه ديکتاتوری ارادت ورزی است. خانه دموکراسی بر خرد جمعی استوار است، و کاخ ديکتاتوری بر عقل فردی. آن چه به وفور در نظام ولایت فقیهان یافتنی است شهوت قدرت و ثروت، دستبوسی و تکروی در سطوح عالی است.
و دهم اين که، در نظريه دموکراسی قدرت حاکميت از اراده مردم سرچشمه می گيرد و در کليه سطوح جامعه يراکنده است. از اين رو مردم می توانند حکومت را در صورت عدول از قانون مورد توافق ملی، استيضاح و برکنار کنند. و در حاکميت ديکتاتوری، قدرت در فرد و ياگروه خاص متمرکز است و بر آمده از سلطه جور، بنا براين غيرقابل تغيير. هرگاه این یادداشت در یکی از رسانه های ایران قابل درج بود، شرط آخر دموکراسی را نیز در آن یافته اید!
يی نوشت
*: در هر جامعه ای يا دموکراسی وجود دارد يا ديکتاتوری،حد وسط دموکراسی و ديکتاتوری متصور نيست. محمد مجتهد شبستری
اخبار روز
۱ خرداد ۱۳۸۷
دم خروس دموکراسی
. سام الدين ضيائی . ۱۳:۲۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر