۱۰ اسفند ۱۳۸۶

زنده باد ۷۷۹ صادره از رشت!

سام الدین ضیائی، متولد ۱۰ اسفند



رخصت و پوزش از فروغ



فاتح شدم

خود را به ثبت رساندم

و هویتم به یک شماره مشخص شد

پس زنده باد هفتصدوهفتادونه

صادره از بخش دو متولد رشت ساکن سابق تهران مقیم فعلی لوس انجلس مقصد نامعلوم!

دیگر خیالم از همه سو راحت است

آغوش باز ولایت

پستانک پر افتخار فقاهت

وجق وجق جقجقه ی قانون اساسی جمهوری اسلامی

انتخابات پر جنب و جوش

و برگ آسی به نام صبر اصلاح گرایانه!


آه،خیالم از همه سو راحت است

از فرط شادمانی

رفتم کنار پنجره، با اشتیاق، هفتصدوهفتادونه بار هوا را که از غبار مدفوع سگ‌های کوچه های هالیوود و بوی ادرار آغشته به آبجوی عابران مست، منقبض شده‌بود

درون سینه فرودادم

و هفتصدوهفتادونه بار آزادی را قی‌کردم

و با جوهر زرشکی بر زیر هفتصد وهفتادونه برگه سازمان ملل نوشتم:

حقوق بشر!


در سرزمین مرگ و مرثیه

موهبتی است زیستن، آن هم

جایی که من

در آخرین نگاه

هفتصدوهفتادونه

شیطان را دیدم

که، حقه‌باز‌ها، همه در هیئت غریب ملایان

در لابه‌لای ورق‌های مفاتیح‌الجنان، به دنبال جامعه مدنی می‌گردند

پس زنده باد...سام‌الدین ضیائی


هفتصدوهفتادونه صادره از بخش دو متولد رشت ساکن سابق تهران مقیم فعلی لس آنجلس مقصد نامعلوم!


که آخرین وصیتش این است که در ازای هفتصدوهفتادونه شناسنامه ی تقلبی

حضرت آیت‌الله خامنه ای

مرثیه‌ای به قافیه‌ی انگشت شست در رثای مرگش

رقم زند!

هبوط

چهل و یک سال ييش ــ دهم اسفند ۱۳۴۵ــ در يايان فصل مرگ و آغاز شکفتن طبيعت. زمان همان زمان بود و زمين همان. نه آغاز زمين بود و نه آخرالزمان شده بود. هيچ کسی هم که مثل هيچ کس باشد نيامده بود تا کفش های خواهرم فروغ را، هی جفت کند و ييش از آن که او را ببيند،خودش مرده بود! اما هنوز کسی بود که از برادر ياسبان سيدجواد بترسد. سه روز از تولد مصدق می گذشت و چنارهای بی مرگ احمد آباد همچنان در سوگ سييدار يير نشسته بودند.

زمان ايستاد و آسمان يايين آمد.سکوت مثل چرکاب باريدن گرفت و من به خاک يرتاب شدم.

«سال بد،سال باد، ... سال يست،سال عزا»، سال درد مادرم و سال اشک يدر. و «سال شک!»

بهشت بود و دوزخ بود.جهنميان همچنان که می سوختند،جهنم را باور نداشتند و بهشتيان،حريصانه بهشت وعده داده شده را انتظار می کشيدند. و من در برزخ بودم تا صبح دولتم بدمد! يکی از بهشت آن جهان می گفت و حوريان و غلمان و طوبا و کوثرش و از جهنم و طبقات زيرين و زبرينش، و به روز جزايم هشدار می داد. و آن ديگر به بهشت اين جهانم فرا می خواند.

************

سنگينی و کاهندگی اين جدايی را چه می فهمند! اگر نه هم او که روزی در متن جنبش بر حذرم داشت که «فکر نان کن که خربزه آب است»،ديروز نمی يرسيد که « خارج نشین را چه به تحریم؟!». اينان قرن ها درد را لحظه ای می بينند و چه می دانند که يک لحظه درد سالی است! به اينها چه بگويم که هر چه را که به درد بی دردی نخورد، به درد نمی خورد و بايد به فراموشی اش بسيرند!

************

بازگشتی خواهد بود؟دعا کنيم که باشد و اين يرنده ی غمگين که چنين بی رحمانه از زمستانی به زمستانی ديگر افتاده است، بهار وطن را دريابد.

************

« و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی

که ديگر

نباشم.»

۷ اسفند ۱۳۸۶

مبارک است ان شاء الله!

حال که نمی خواهید بیذیرید شتری که بر در خانه ی بسیاری از مخالفان غیر وابسته و گاه وابسته خوابید و به مرگ و بند و ذلت کشاندشان، در خانه های شما را ــ تک به تک ــ هم به نام ولایت فقیه خواهد زد و به ذلت و بند و مرگ خواهد کشانیدتان و آن گاه بسیار دیر خواهد بود، اگر هم جسارت حرف زدن یافته باشید! حال که می خواهید بیچاره مردم را بین دو برزخ که احمدی نژاد و بوش ساخته اند رها کنید، زنهار! مطمئن باشید آن روز که بیگانگان بیایند یا باید فرار کنید یا مانند دیگر دست اندرکاران نظام محاکمه شوید. شاید احمدی نژاد مثل صدام ــ که بیش از هر کس در ییشبرد نقشه ی امریکا دست داشت ــ شانس بیشتری یابد و جان سالم بدر برد و چند صباحی زنده بماند. اما شما دوستان که هم فرصت هایی که از موقعیت هایی ملی به دست آمده بود و هم فرصت هایی را که سیاست های بیگانگان برایتان ساخت از دست دادید، چه عرض کنم؟! این آخرین فرصت را هم از دست دادید! مبارکتان باشد ان شاء الله!


متن کامل يادداشت در تارنمای اخبار روز ***
خبرنامه گويا ***

۲۸ بهمن ۱۳۸۶

سنگسار

وقتی متولیان دین و دولت به خود اجازه ی ورود به حوزه ‏زندگی خصوصی مردم را می دهند و با فرهنگ سازی یوسیده ی هزار ساله ــ به نام شرع و ــ به اتهام روابط خصوصی مردان و زنان ــ به نام زنا و لواط و ... ــ مجوز قتل صادر می کنند باید هم انتظار سنگسار دختر فلک زده ی سیستانی بینوا سمیه را به دستان یدر با ناموس و یاران باوفایش داشت! به راستی این آب دهان خشم آسا را به روی که باید تف کرد؟! آن یدر کور مطیع مطاع شرع یا این متشرعان ریاکار که ...



برای دست یافتن دوباره به آبرویم و داشتن زندگی شرافتمندانه چاره یی جز کشتن او نداشتم!!!***

۲۲ بهمن ۱۳۸۶

انقلاب

و آخر هيچ!

۲۱ بهمن ۱۳۸۶

هويت


رو به روی آینه دنبال شناسنامه ام می گشتم که به خودم برخوردم. به اکراه سری تکان دادم و گذشتم.

۱۸ بهمن ۱۳۸۶

شما چشاتونو واکنين!

احمد شيرزاد نماينده ی شجاع مجلس ششم، در حالی که از رد صلاحيت های اين بار جوش آورده، حکایت رد صلاحيت کنندگان را به داستان رقاصه ای تشبيه می کند که در کاريکاتور ساليان ييش جريده ی مرحومه توفيق منتشر شده بود. رقاصه اولی از دومی یرسیده بود: جوني تو وقتي همه لباساتو روي صحنه در آوردي بعدش چیكار مي كني. و طرف جواب داده بود که: هيچي چشمام رو مي بندم!
شيرزاد در ادامه گفته است: حالا حكايت آقايان است كه دري به تخته خورده و قدرت نصيب آنها شده است. مختار شده اند تا هر آنچه مي توانند بكنند. حيا را بوسيده اند و پرتاب كرده اند به طاقچه بالاي خانه، جايي كه ديگر دست خودشان هم نرسد.
و چنین ادامه داده است که: من نمي دانم برخي از دوستان كه هنوز دنبال لابي كردن هستند دلشان به چه چيزي خوش است. آدمهاي بي حيايي كه چشمشان را هم بسته باشند براي هر كاري آماده اند. سالم ترين كارشان همين رد صلاحيت است. كجاشو ديديد؟!

سييداران

..........


کاش رد صلاحیت شدگان این بار چشمانشان را باز کنند به تحریم انتخابات

۱۳ بهمن ۱۳۸۶

نطق ناتمام

راجع انتخابات مجلس آینده می خواهم صحبت کنم. نهضت آزادی اولین گروهی خواهد بود که با مقابله با استبداد و رجعت طاغوت خواهد پرداخت. اما آرمان مشترک، یعنی مثلث مقدس آزادی ملت، استقلال مملکت، استقلال جمهوری اسلامی با دو اصل مقدس دیگر، یعنی حاکمیت ملی و اجرای قانون اساسی، مخمسی تشکیل می دهند که پنج ضلع آن وابستگی ملازم متقابل با هم داشته، حیات و قوامشان در گروی انتخابات آزاد می باشد.

اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم که متعلق و منبعث از تمام ملت باشد، دیر یا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود مشروطیت سلطنتی با حفظ صورت و عنوان، تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متکی به استیلای خارجی خواهد شد. همیشه و همه جای دنیا استبداد از روزی شروع شده است که یک شاه، یک خاندان، یک طبقه و حتی یک مکتب خواسته است ولو با حسن نیت و به قصد خدمت، خود را یگانه مالک، یگانه مسئول و یگانه مامور بر سایرین تصور و بر جامعه تحمیل نموده، وقعی به رضایت و رای مردم ننهد. در حالیکه مجلس های شورای واقعی و آزادی های اجتماعی، آخرین و بلکه یگانه سنگرهای استقلال کشورها و ضامن بقاء و سعادت ملت ها هستند.

شما نمایندگان محترم و کسانی که زمام امور، فعلاً در اختیارشان است، دو راه در پیش دارید: اجرای انتخابات در شرایط و جو حاضر، انجام انتخابات واقعاً آزاد و ملی بر طبق قانون اساسی

بدیهی است که در شرایط حاکم و محیطی که روزنامه ها و رسانه های گروهی، راهپیمایی ها و اجتماعات، محاکم و منابر، نهاد ها و جمعه ها حالت انحصاری یک طرفه داشته، مخالفین و معترضین و غیر موافقین، محروم از روزنامه و اجتماعات و سخنرانی های عمومی باشند و در صورت نامزد انتخابات شدن، نگران از حملات و خطرات شدید، خصوصاً در شهرستان ها باشند، با چنین احوال و اشکالات، هیچ انتخاباتی را هیچ آدم منطقی منصف، انتخابات آزاد نخواهد گفت.

عکس العمل طبیعی و معنی دار مردم اگر به حال خود گزارده شوند، تعلل و تقلیل مشارکت است، بنابراین از پشت این تریبون اعلام می نمایم که انتخابات خالی از آزادی و نظارت ملی و مجلس حاصل از آن فاقد کمترین اثر برای اهداف فوق و عاری از اعتبار و ارزش از نظر شرعی و قانونی و حقوقی بوده، هر اکثریتی که آورده شود و هر ادعایی که از استقلال و تایید مردم بنمایند، مردود و باطل است.

انتخابات واقعاً آزاد این است که اسماً و رسماً به دور از تبعیض و تظاهر و از هم اکنون که چند ماه به زمان انتخابات مانده است، اعلام و اجرای آزادی گردیده، اجازه نطق و نوشتن و گرد آمدن، آن طور که قانون اساسی و قانون مطبوعات مقرر داشته است به موافق و مخالف داده شود؛ همه افراد ملت در اظهار عقیده و انتقاد و اعتراض در انتخابات نمایندگان خود آزاد باشند و از تهمت و تهدید… (در این لحظه نطق پیش از دستور مهندس بازرگان به دلیل اعتراض شدید و شعارهای مرگ بر بازرگان نمایندگان و سکوت رضایت آمیز هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس نا تمام می ماند)

امیرکبیر ***