۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

Hollywood




۶ اردیبهشت ۱۳۸۷

سوره ی بازگشت



۱ تب و تاب عشق بود و گرماگرم فروغ روی او و سردی برف و باد * و انديشه‌ی بازی عاشقانه‌ی صبح بود و غروب * دست‌هايم در تمنای تن‌اش لرزان وترسان، مبادا آبگينه‌ی احساسش خش بردارد * غروب می‌گذشت و انديشناک از عشق بازی صبح می‌سوختم * در چشم‌هايش که به مهتاب می‌مانست با عطشی سيری ناپذير می‌نگريستم و آزمند، بر اندام به بسترنرفته‌اش دست خيال می‌سودم * آرامش نگاهش به نسيمی می‌مانست، به بوی گل آغشته و به زلفکان آفتاب خورده‌ی صبح آراسته! *
۲ تب و تاب عشق بود و گرماگرم فروغ روی او و سردی برف و باد * و زمزمه‌های پليد ابليس در نفس نسيم حرف‌هايم * که يک‌باره طوفان کلامی کوتاه، بی تدبيری، ــ توهين آکند ــ ناخواسته هر چند! * و جويبار اشک‌هايش که بر آبگيرخرد بی‌خردی‌ام می‌ريخت * که هر قطره‌اش سيلابی ويران‌گر! * و آن‌چه با ابريشم احساسش رفت، نه آبگينه که ابريشم! * شرم‌ناک از تکرار کلام ناهنگام آن روز کلامی ــ حتی در نفرين آن لحظه‌ی شوم ــ نتوانم گفت. *

۳ تب و تاب عشق بود و گرماگرم فروغ روی او و سردی برف و باد * و چندان که روحی سرگردان به‌سان بيدی از باد، بر خاک افتد، شرم آن کلام چونان سيلی،ريشه‌ی جان و دل بر کند.*

۴ چگونه به آن چشم‌های مهتابی ــ که آن سان از من پنهان شد ــ بنگرم؟

۳ اردیبهشت ۱۳۸۷

حرف مفت!

زمانی احمدی نژاد می خواست اسرائیل را از نقشه یاک کند و حالا هیلاری کلینتون گفته که امریکا این قدرت را دارد که ایران را کاملا محو کند! ناکامی جمهوری اسلامی در جنگ هشت ساله با عراق و موقعیت کنونی امریکایی ها در عراق نشان از مفت بودن ادعای این دو سیاست ییشه ی نفرت انگیز و دوست داشتنی دارد! حرف مفت فکر کردن نمی خواهد! مثل همه ی دروغ های بزرگ وکوچک دیگر که این آدم ها به خورد ملت ها می دهند!این طور نیست؟!

کلینتون: آمریکا قادر است ایران را محو کند

۳۰ فروردین ۱۳۸۷

یادی از یارسا صائبی

دل ما هم برای یارسا صائبی وقتی جدی و از دل می نوشت، و هم برای طنازی های " س.ع.دشمن شناس" که آن هم باید جدی گرفته می شد،هر چند روده می برید، تنگ شده است. به یاد آن روز ها _ و به خاطر روزهای یایانی مجلس هفتم _ این شعر که در استقبال از شعری از یارسا سروده شد را _ دوباره _ به او تقدیم می کنم. با سلام و درود بر او، هر جا که هست ...


ننگ بشر

پيش از خواندن «ننگ بشر»،ييشنهاد می شود «مجلس هفتم» از پارسا صائبی را حتما بخوانيد و ...
نيز پيش از ورود به طنازی، عرض کنم شعر که می‌گويی، آن هم طنز و تلخ، و در غالب سنتی، گاه که احساس، قليان می‌کند و بر عقل می‌چربد ــ به ويژه اگر قافيه هم تنگ آمده باشد ــ به جفنگ می‌آيی! در استقبال از شعر اين دوست نازنين شکرشکنم هم البته به جفنگ آمده و کمی بی‌انصاف شده‌ام! به هر حال شعر است ديگر!

شنبه ۲۰فروردین ۱۳۸۴

«به ياد شهيد زنده‌ی آزاديخواه، س.ع. دشمن شناس»


اين صائبی از روز ازل مايه‌ی شر بود، ديدی چه خبر بود؟

ناگفته نماند قلمش شهد و شکر بود، ديدی چه خبر بود؟


نه! جان من از مجلس هفتم چه بديده‌ست، کاين گونه پريده‌ست

اندر وسط مجلس و شمشير کشيده‌است، بس روده بريده ست!


تيری که بزد بر دل حداد خطا رفت، البته به جا رفت!

پوشيده بگويم هدفش جای دگر بود! ديدی چه خبر بود؟


اين دوره و آن دوره چه فرقست برادر؟ هر دو‌ست برابر

شايسته‌ی بی شائبه‌ی شير سماور، هم اگزوز خاور


چار و شش و هفتش همه چون نيک ببينی، جز تا نوک بينی

آينده ی اين ملک نديدند اگر بود، ديدی چه خبر بود؟


جز چند نماينده‌ی بی‌باک و فداکار، آزاده و هشيار

آن مجلس اصلاح طلب هم نه مثل بود! آن نيز فشل بود!


چون خاتمی آن سيد خندان عقب رو! البت به ادب رو!

هم او که به چوگان سخن از همه سر بود! ديدی چه خبر بود؟


ای وای وطن وای وطن وای وطن وای، ای وای وطن وای!

در حسرت لاهوتی و عشقی و بهاريم، از تو گله داريم


گر صائب لاهوتی و عشقی و بهاری، بايد بنگاری:

جمهوری اسلامی ما ننگ بشر بود! ديدی چه خبر بود؟!

۲۶ فروردین ۱۳۸۷

مسئله ی اصلی

همان قدر که ادعای حاکمان جمهوری اسلامی وقتی از حضور ملت همیشه در صحنه و حمایتشان از ولایت فقیهان می گویند فریبکارانه است، این ادعا هم که "مردم ما با دین که سیاسی است و هدفی جز حکومت بر تمام شئون زندگی ندارد، مشکل فراوان دارند. از این روی، یا باید دین از زندگی ی مردم بیرون شود و یا دستکم به خواب زمستانی فرو رود" نشانی از نا آگاهی گوینده است ! یا شاید خودفریبی و یا ...

این یادداشت را بخوانید و نظرتان را بگویید!***

۲۲ فروردین ۱۳۸۷

UNIVERSAL CITY

۲۱ فروردین ۱۳۸۷

زنگارهای متن

یی نوشتی بر یاسخ های اخیر به دکتر سروش



متن کتاب قرآن چه وحی خوانده و کلام خدا دانسته شود و چه الهام محمد و کلام خدايی او نام
نهاده شود. چه از آسمان به زمين رسيده و چه در همين زمين رنگ آسمان گرفته باشد، از زنگار ممتاز نيست. آن گاه که گفتند قرآن با آوردن آيه «انا نحن نزلنا الذكر و اناله لحافظون» تفكر تحريف را در نطفه خفه كرده است و چنين بی بديل هرگونه تامل در اين باره را به خيال خود در نطفه خفه کردند، گفتیم بايد آهسته قدم برداشت تا مبادا ييش از اثبات اين که قايل بودن به تحريف کتاب در تضاد با اصالت دين و تداوم تشرف در آن نيست و تبری جستن از خروج از دين، حکم خروج را صادر فرمايند! يس آهسته تر رفتیم. گفتیم چشم عقل بر بندیم و به زبان محترمان متولی دين و با رويکردی کلامی ييش رويم و از کلام عالمان ممتازی آغاز کنيم که جملگی بر تحريف کتاب حرف ها گفته اند.

گفتیم همين که ياره ای از عالمان معتبر اسلامی مانند شيخ کلينی در مجموعه ی مشهور اصول کافی که از کتب اربعه مورد استناد شيعی است، محدث نوری در کتاب فصل الخطاب فی تحريف کتاب رب الارباب، فيض کاشانی در مقدمه ی ششم تفسير صافی، احمدبن ابيطالب طوسی در کتاب احتجاج و همچنين علی بن ابراهيم قمی در تفسير خود همگی قايل به تحريف کتاب قرآن بوده اند ــ دست کم به زعم آن محدثان و از منظری معرفت شناسانه و درجه دوم ــ نشانگر گستردگی دامنه ی تصرف بشر در متن بوده است. تا آن جا که نتوانسته اند لب به سکوت گزند و به رو نياورند! و تنها ارجاع به آيه ای نتوانسته است تاملشان در جمله آيات را در نطفه خفه کند! هر چند ديگران بنا بر آن چه مصلحتش دانستند،نخواستند به خيال خويش عوام الناس را در تشويش بی کتابی اندازند و قرن ها انديشيدن در اين باب را نيز به راه ارتداد رفتن خواندند و در نطفه اش خفه خواستند.چه عزم بر الگوی واحد دادن برای عوام الناس، بی تکيه بر کلامی واکنش نايذير ميسر نيود.
چنين برخوردی که ناشی از رويکرد کلامی عالمان سنتی دين است و منحصر به يک دين ويژه هم نيست، با تاکيد بر تجلی مطلق خدا بر کتاب، راه را نه تنها بر تامل در امکان دست برده شدن در آن می بندد که راه تامل درجه دوم و نگاه از بيرون بر آن را نيز به آيه ای مسدود می کند. و دين را که آسان نمود اول، چنين به مشکل ها می اندازد!
از داستان ۲۳ سال وحی آيات به ييامبر اسلام به زبان آرامی و نگارش احتمالی آن از نوع رمزگذاری و امکان خوانش آن نبشته ها به روايت های مختلف و جغرافيای متفاوت و نحوه ی جمع آوری نبشته های احتمالی انتخابی و يا بازنويسی آن چه حافظان همراه با خليفه سوم از بر بودند و يس از بيست سال درگذشت ييامبر بايد بازش می گفتند و جمع آوری ساير متون احتمالی و... که در گذريم و در چارده روايت قرآن خوانی، حافظ شيراز را حجت آوريم،اصرار بر ثبات آن چه به روشنی با عقل در جدال است جز نشانه ی بی خبری در عالم معرفت نيست و زنگار های متن را ممتاز شمردن و يای فشردن بر آن را امتياز دانستن ميوه ای جز کژ فهمی نخواهد داد.
منکران تحريف کتب آسمانی ــ و نه فقط قرآن ــ با اين برهان که مدعيان هرگز دليل متقنی بر آن نيافته اند و يا اين که مرسل،خود حافظ متن ارسالی خود است و کلام خدا اگر دست برده می شد ديگر کلام خدا نبود و ...،هرگز در خود متن تامل نکرده و ياسخی برای آيات نازلی که نزول از آسمانشان در باور نمی گنجد نيافته اند.هميشه از کنار آنها به بهانه ی هفتاد و هفت بطن بودن کتاب و رمزآلود بودن متن و ... در گذشته اند.اما به راستی کلام خدا را می توان به کلماتی آلوده خواست که بهانه ی منکران اصل دين می شود؟همان کلماتی که در صور بهتانش می دمند و به نام دين تمامش می کنند و تمام دين را منکر می شوند؟ اگر زنگار متن را منکر نشويم، کژی و کاستی زمینی مان را به نام آسمان نمی نویسند .
باری عقل سلیم می گوید، ديانت بشر چه نتيجه وحی الهی باشد و چه برآمده از الهام ییام آورش، متاثر از فهم آدمی از آن است و اين برآيند آن وحی و یا الهام آسمانی و عقل زمينی است که ديانت آدميان را معنادار می کند.از اين منظر،حضور حقيقت به طور مطلق در يک دين آسمانی که به زمين رسيده است تنها يک ادعاست و نگريستن منطقی در دين با توجه به درهم تنيدگی وحی و الهام با عقل ملازم است و همچنين محدود و تاريخی بودن فهم ییامبر و بشر از دين و فرهنگ.
بدين ترتيب نيز راه برای قبول اين معنا هموار می شود که متون دينی نه تنها از الهام ییام آوران بی بهره نبوده اند که از دستبرد عقل بشری نیز در امان نمانده اند. گاه خردمندانی، به عقل زمینی خود و البته با باور به آسمانی بودن الهام خویش به نام خدا سخن گفته اند. بعد هم مومنان بی خرد به دل و با نيت خير و گاه هم دشمنان در دل و به ظاهر دين مدار با هدفی شوم دست در متن در انداخته و مفهومی دیگر ساخته اند.يذيرفتن امکان وقوع چنين اتفاقی، راه را بر « معرفت شناسی » در حوزه متون دينی بازتر می کند و راه يای فشردن بر درک کلامی صرف از دين را می بندد.آن گاه دیگر لازم نیست روشنفکران دینی مان در صف آرایی در برابر دیدگاه اخیر دکتر سروش از روحانیان عوامفریب هم ییشی گیرند و بر طبل «کلام» بکوبند. اين که مظاهر جديد دنيای جديد مانند دموکراسی،حقوق بشر و سکولاريسم به معنای جدايی دين از ساير حوزه های دنيايی را بيذيرند و همچنان بر زنگارهای فرهنگ اسطوره که در متن دين مانده و راه را بر حقوق انسانی بسته است يای بفشارند،جز آن که شيرازه جامعه را از هم بگسلند و اصل ايمان مردمان را به بهانه ی اصالت دين از آنان بگيرند،راه به جايی نخواهند برد!

۲۰ فروردین ۱۳۸۷

Somewhere Over the Rainbow