۱۵ مرداد ۱۳۹۱

غذای جان!


مگر نه این که موسیقی غذای جان است؟جان  را که نمی شود تنها به یک نوع غذا سیرکرد.خسته می شود! تنبل می کند آدم را!موسیقی برای من که غذاست و به طرز وحشتناکی در این زمینه تنوع طلب ام!حتی غذاهایی را که فکر می کنم دوست ندارم امتحان می کنم.سعی هم می کنم حالم از هیچ غذایی به هم نخورد و احترام بگذارم به ذائقه ی دیگران!چه می گویند آقایان علمای روشنفکری؟تکثر؟آری!من به تکثر غذایی،حالا بگویید پلورالیسم موسیقیایی سخت معتقدم!
    من می توانم با آلبوم ماهور محمد رضا شجریان  بگریم و آتش بگیرم! آن جا که می خواند "عشق تو آتش جانا زد بر دل من،بر باد غم داد آخر آب و گل من..." و می توانم  با "لب کارون" زنده یاد آقاسی برقصم و شادمانی کنم! "چه خوب و قشنگه لب کارون..."! می توانم  دوباره با "سفر" زنده یاد سوسن به سال های دور بروم و در فراق یار غمگین شوم. "بستی تو تا بار سفر از خونه ی ما،تاریک و سرده بی تو این کاشونه ی ما،هر جا می رم یادم نمی ره...."
   "همه شب نالم چون نی، كه غمی دارم ، دل و جان بردی اما ، نشدی يارم ، با ما بودی ،بی ما رفتی ،چون بوی گل به كجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی ..."
    همان قدر که از "کاروان" بنان حالم جا می آید، می توانم "من و گنجشکای خونه" ی گوگوش  را بارها بشنوم و حالش را ببرم . "دل ای دل" لیلا فروهر هم به زمانش لذت بخش است برایم و "کلاغ دم سیاه" شهره نیز! اما خوب با سوزان روشن حال نمی کنم چون اصلا خارج می خواند!مثل همان آشپز خوشگلی که یک غذای خوب را بد می پزد!ربطی هم به خوشگلی اش ندارد!اما خوب گیشگش طرفدارانش!حظش را ببرند ان شاءالله! یا "همای"!سلیقه است دیگر!برایم محترم است.اما تن صدایش آزارم می دهد! مثل آن دیگر هنرمند جوان که جیغ و دادهایش گاهی اذیتم می کند! چه بود اسمش؟همان که نگفت اول قرائت عربی یاد بگیرد و بعد قرآن را به ترانه بخواند که لذتش را ببرند مردم به جای مسخره کردن!به متعصبین خشک مغر هم بهانه نمی داد!
    می توانم هزار خواننده و ترانه ردیف کنم!از که بگویم؟فرامرز آصف؟ چه قدر با ترانه ی "حاجی" اش شاد شدیم!"قصه اینجا که رسید جون ما به لب رسید..." شهرام آذر و "دختر حاجی الماس"؟ اندی؟ "چه خوشگل شدی امشب"؟ چند بار توی عروسی ها با این آهنگ رقصیدیم و خندیدیم؟ هنگامه اخوان و بازخوانی "عاشقی محنت بسیار کشید،تا دم دجله به معشوق رسید..."؟
    "اگه یه روز بری سفر" و فرامرز اصلانی! یادتان هست؟چند سال است هر کسی گیتاری دستش گرفته با این آهنگ پز داده؟ علیرضا افتخاری؟حیف!می دانید چه می خواهم بگویم! داریوش اقبالی و عاشقی هایمان!" شقایق آی شقایق!گل همیشه عاشق!" افشین و "زمستون" اش! "تن عریون باغچه چون بیابون!درختا، با پاهای برهنه زیر بارون..." یا ایرج و صد تا خاطره؟! " من یه پرنده م آرزو دارم تو یارم باشی..." و ابی!" وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت،داشت هنوزم بره هاشو می لیسید!"
   جواد بدیع زاده و "یه پول خروس " و یا " خزان جدایی". "از قند و شکر ساخته ام جوجه خروس!آقایان یکی یه پول خروس..." که این روزها کاربرد دارد! بنان را که جای خود دارد و گفتم!" آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟" بنیامین؟"دنیا دیگه مثل تو نداره!" ما که توی لوس انجلس کلی با این ترانه به یاد ایران جنباندیم خودمان را! داوود بهبودی  و یک ترانه!آن هم "عسل"! سال های دور در ایران کم نرقصیدیم با " رنگ چشات عسل!طعم لبت عسل..." بهزاد از "تاب بنفشه" اش در جمهوری اسلامی تا ترانه های کاباره تهران ال ای اش! یادتان هست؟"تاب بنفشه می دهد طره ی مشگ سای تو..." و سیما بینا و آن همه ترانه!کدامش را بگویم؟"نگارینا  قد چارشونه داری لیلا خانوم...." یا "عزیز بشین به کنارم"؟ بلک کتز و همه ی خوانندگان خوبی که دست پرورد شهبال خان شب پره اند؟"پیشی پیشی مو مو!"
   فریدون پوررضا و "ای روز بوشوم کونوس کله...ایشلله!"
   مهستی و "بسه دیگه!بسه دیگه! سوختم!شعله رو خاموش کن!" و ... و ویگن! "آن گل سرخی که دادی،در سکوت خانه پژمرد!آتش عشق و محبت!در خزان سینه افسرد!" و "ساقی به خدا!خون شد دل ما!کو جام شرابم!" و ده تا آهنگ بکر دیگر! و هایده! ام کلثوم ایران! "تنها با گل ها!گویم غم ها را.... چه کسی داند،ز غم هستی،چه به دل دارم!"
   امین الله رشیدی! "شد نغمه خوان مرغ سحر!چشمان من مانده به در!قلبم گواهی می دهد!که او نمی آید دگر!" داریوش رفیعی و "زهره"!"ياد داري زهره آن روزي كه در صحرا،دست اندر دست هم گردش كنان تنها ، راه مي رفتيم و در بين شقايقها!" عزت روحبخش و "گل پامچال بیرون بیا،بیرون بیا،فصل بهارای..." و البته عماد رام! " در این دنیا،تک و تنها،شدم من!گیاهی در دل صحرا شدم من!چو مجنونی که از مردم گریزد!شتابان در دل لیلا شدم من!"
حسین زمان را هم بگویم!نجابت صدایش را دوست داشتم وقتی "ایران ایران" زنده یاد مازیار را در دانشگاه تهران برایمان می خواند! و مازیار و "ماهیگیر" و "کبوتر"! و پری زنگنه!"قد بلند!ابرو کمون!چشما سیاه  ای یار!یار!یار!یار!همسرت پیدا نشد در بختیار ای یار...."
"ای قشنگ تر از پریا،تنها تو کوچه نریا!" و شهرام شب پره و سادگی اش!
 شجریان ها!گفتن ندارد!بایستم یا سر تعظیم فرود آورم؟!
و حسن شماعی زاده! "پشت دیوار هشتی مون پرستو لونه کرده!" اصلا همان" یه دختر دارم شا نداره!"چند نفرتان و چند بار به رقص آمدید با این ترانه؟! با سیاوش شمس هم  با همان صدای ضعیف و گاه خارج خواندن هایش خاطره داریم!"دختر ایرونی" اش را با صدای توپ و موشک و گلوله در منطقه گوش می کردیم!و "صحنه!باز منو صدا کرد"!
   شاهرخ!از شاهرخی که سیاسی شده است خوشم نمی آید!اما مگر می توانم  غریبه را فراموش کنم؟" یه غریبه،یه مسافر،یه شبم بی پنجره می روم با کوله بار سر گذشت و خاطره"  و یا ترانه ی "پاییز" را!
   و طوفان و آخرین باری که در کاباره تهران دیدمش و خواند:"خدای آسمون ها!خدای کهکشون ها!برس به داد دل... عاشق ما جوون ها! و باز سوسن!" دوست دارم می دونی!که این کار دله!گناه من نیست!تقصیر دله!..."
عارف! و ده ها خاطره! "خاطرت آید که آن شب!از جنگل ها گذشتیم!بر تن سبز درختان!یادگاری نوشتیم!با من اندوه جدایی!نمی دانی چه ها کرد!نفرین بر دست سرنوشت!ترا از من جدا کرد!" و البته! علیرضا عصار!"این حال من بی توست بغض غزلی بی لب ، افتاده‌ترین خورشید زیر سم اسب شب!این حال من بی توست!دلداده تر از فرهاد!شوریده تر از مجنون!حسرت به دلی در باد!" و شادمهر عقیلی!"یه روز یه باغبونی..." و "دریا همون دریا بود" هوشمند عقیلی! عهدیه هم! "خاطرخوام می دونم!"
   "شب بود بیابان بود زمستان بود!بوران بود سرمای فراوان بود!یارم در آغوشم هراسان بود!از سردی افسرده و بی جان بود!..." و فریدون فرخزاد! و آن فریدون دیگر!فروغی! و همه ی ترانه هایش! مثل این یکی: "سقف خونم طلای ناب، زیر پاهام حصیر سرد، تو دست من سیب گلاب ، اما دلم پره ز درد... مثه درخت بیدکی ، تکیه مو دادم به کسی ، شدم درختی تو کویر، تنها و خشک یک اسیر....اما یه روزگاری بود، پدربزرگمون می گفت، بهشت همین دنیای ماست ،عشق و صفا،اما کجاست؟!"
  و لیلا فروهر! که این روزها بیشتر هم دوستش دارم با این آخرین آلبوم کلاسیکش! اما همچنان با "دل ای دل" اش شادمان می شوم!"ای دل تو خریداری نداری!"
   فرزین!"قسمت میدم پشت سر من، من مسافر گریه نکن!گریه نکن!گریه نکن!"
   و سیاوش قمیشی و "با تو حکایتی دگر!این دل ما به سر کند!شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند!" و شهیار قنبری و ترانه ی "قدغن"! و مارتیک: "پرنده ی قشنگم کی می آیی؟" و شهرام کاشانی!بله!شهرام کی!" با اجرایی جدید از ترانه های خاطره انگیز!" حسودم!حسودم!با چه رنجایی دل سنگت رو ربودم!"
کوروس سرهنگ زاده!دایی همین بهزاد خان "تاب بنفشه"!" دیگه عاشق شدن نازکشیدن فایده نداره!دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره!" "موی سپیدو توی آینه دیدم" گلپا و "یه روزی دیوونه م بودی" نادر گلچین هم!
   و عباس مهرپویا! "شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد، فریبنده زاد و فریبا بمیرد، شب مرگ تنها نشیند به موجی، رود گوشه ای دور و تنها بمیرد!"
و بانو مرضیه! " به زمانی که محبت شده همچون افسانه" تا " یه روی رفتم که رفتم رو واست خونده بودم..." و "رفتم که رفتم" و همه ی ترانه های ناب اش! و معین و "دلم می خواد به اصفهان برگردم!" و منصور هم! همین آخری!"بری باخ!"
 "واسه پرپر زدنم گریه نکن ، گریه نکن، واسه ویرون شدنم گریه نکن ، گریه نکن، واسه من گریه نکن ، واسه من گریه نکن!" و مرتضی!
   و فرهاد مهراد با همه ی آهنگ هایش! "ای کاش آدمی وطنش را می شد با خود ببر هر کجا که خواست!" "مادر" و حبیب! شهرام ناظری و "بیقرار" که دیگر خسته مان کرده بودند آن قدر از بلندگوی مدرسه می شنیدیمش!"در هوایت بی قرارم روز و شب!" و محمد نوری!محمد نوری!"چی می شد غصه مارو یه لحظه تنها بذاره..." و ..."گل هام گل افتابگردون، می ترسه دلم از بارون،یارهمچو شب مهتابی،لیلا رو نگیر از مجنون!"نوش آفرین!
   نسرین!"عروس نازت می شم!محرم رازت می شم!"
 و قمر و "مرغ سحر" و "موسم گل"! و جمال وفایی !" تیرم تیرم!آخ جون!می خوام برم!آخ جون!...عدس پلو!آخ جون...!" و سلی و "آی نگار نازنین!یک دم پهلویم نشین!ازان لبان بوسه بده!دل مرا غصه مده!ای یار من!دلدار من!..."
 و بانو پریسا! "الا ای... پیر فرزانه!مکن منعم.... ز میخانه!میخانه!که من در... ترک پیمانه!دلی پیمان!پیمان شکن دارم..." و جلال همتی هم! "دم گاراژبودمو یارم سوار شد!دل مسافرا بر من کباب شد!" و هاتف که در ایران "الله الله تو پناهی بر ضعیفان" می خواند و اینجا "چه صفایی داره مهمونی!مهمونیای ایرونی!" کاوه و کورش یغمایی! "گل یخ" و "با تو"! و محسن یگانه!"آسمان همیشه ابری نیست!" و جواد یساری؟!
  "سپیده دم اومد و وقت رفتن!حرفی نداریم ما برای گفتن!"
   پیشنهاد من به دوستان حلقه عنوان "موسیقی ایرانی و جهانی شدن" بود! حالا به یک نتیجه هایی رسیدم با این یادداشت خودم!

از یاران حلقه:
  آرش بهمنی ،  مهدی جامی  ، داریوش محمدپور  ، پارسا صائبی

۲ نظر:

مجید زهری گفت...

جالب بود. قصه، همان قضیه‌ی ذائقه است که بس تغییرپذیر است و سیری‌ناپذیر است از تغییر. روح من نیز مدام در این بوفه‌ در چرخش است و به هر دیسی ناخنکی می‌زند... اما مگر می‌شود سیرش کرد!

سام الدين ضيائی گفت...

نه نمی شود مجید جان!سیری ناپذیر است!