یک :
در سرزمينی که قدرت جامعه در ظل سايه ی ولايت فقيهان است و همه ی مشروعيت نظام از آن رهبر دروغ زن آن، ادعای احترام به رای مردمی که در قاموس آنان در درجات آخر شوون انسانیاند بی معناست. در زیر سایه ی چنین حاکمیت جباری اصلاحات حکومتی هم معنایی ندارد. در زیر یوغ این حکومت _ به ويژه يس از تجربهی دوران هشت ساله ی اصلاحات و رياست جمهوری آقای خاتمی _ اگر باز کسی با دستکاری شکلی شعارهای ييشين بخواهد در زير سايهی سياه چنين ولايتی از اصلاحات بگويد يا خود را فريب میدهد و يا در يی فريب ملت است. چه برسد به این که خود ولی فقیه پرچمدارش شود!
خامنه ای سال هاست خود را به نابینایی و ناشنوایی زده است. آن گاه که باید، نه توصیه ی دوستان قدیم را شنید و نه جنبش سبز ملت را دید. انسان های نازنینی ذره ذره در بند خودکامگی او آب می شوند. انسان دیگری که به زندانبانی به نام ولی فقيه تبدیل شده است.حاضر به پايان دادن به کينه کورش هم نيست .مصداق کامل "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ " شده است.
با این احوال لباس شیک اصلاحات که دیر زمانی است به ژست های برازنده ی خاتمی هم نمی آید چگونه به جان بی جنم رهبر توان کرد؟! بی اعتمادی مردم به نظام و بدتر از آن بدبینی و خشم بی بازگشت آنان نسبت به رهبر و فقیهان حامی اش ریشه دار تر از آن است که بخواهد با چند شعار اصلاح گرایانه رهبر پاک شود. احمدی نژاد هم که اگر همه ی حرف های اصلاح طلبانه ی عالم را بزند تکلیفش روشن است! چوپان دروغگویی است که اگر گرگ ولایت پاره پاره اش هم کند ملت او را باورنخواهد کرد!
خاتمی اما هنوز با همه ی فرصت سوزی هایش، فرصت دارد! نه با تکرار حرف ها ی پیشین . این بار البته با گاهی به نعل ولایت و گاه به میخ ملت کوفتن به آسانی گذشته، دل شکسته ی ملت را نخواهد برد. لبخند کارساز نخواهد بود.ملت این بار نشانه ی عملی می خواهد! شجاعت و شهامت!
شتر سواری دولا دولا نمی شود.آزادگی خاتمی زمانی ثابت می شود که از شتر ولایت خامنه ای و شرکا ییاده شود.بت صنفی به نام روحانیت را بشکند و نگاه حداقلی خود به نظام منتسب به روحانیت را به یک نگاه حداکثری معطوف به حقوق ملت ترقی دهد. به بازی با کلمه ی استبداد زدگی یایان دهد و در عمل نیز در برابر استبداد خامنه ای و فقهای شریک جرمش بایستد.او باید بپذیرد با توجه به تضاد آشکار میان دو مدل حکومتی «ولایت فقیه» و «جمهوریت»، ابزار دموکراسی در نظام ولایی قابل استفاده نیست. «انتخابات» و «پارلمانتاریسم» از جمله ابزاری است که در چنین نظامی فرمایشی و بلا استفاده مانده است. تجربهی هشت سالهی اصلاحات بهترین شاهد مدعاست. سایهی ولایت فقیهان و ابزار انحصاریشان مانند شورای نگهبان،خبرگان فرمایشی، مجمع تشخیص مصلحت، قوهی قضائیه، شورای انقلاب فرهنگی، وزارت اطلاعات رسمی و نهاد پنهانی امنیتی اطلاعاتی، سپاه پاسداران، ارتش و نیروی انتظامی و بسیاری از نهادهای پنهان و آشکار بازرگانی به ویژه نفتی و تسلیحاتی به عنوانجدی ترین موانع در مقابل اقدامات رئیس جمهوری و مجلس منتخب مردم، راه را بر حضور حداقلی دموکراسی در کشور نیز بسته است.صدای نوکری مثل احمدی نژاد را هم در آورده است!خاتمی اگر واقعا به دموکراسی حقیقی _ همان که آیت الله خمینی در یاریس قولش را داده بود و بر آن نماند _ یایبند است با حمایت همه جانبه از جنبش سبزی که ملت ایران خسته از اصلاحات آغاز کرده بود، بر برگزاری رفراندوم همگانی و درخواست رهایی بدون قید و شرط هبران جنبش و همه ی زندانیان سیاسی، و حمایت همزمان و بی واسطه از موسوی یای فشارد. و به نام دفاع از دین و نظام با حقوق به حق مردم بازی نکند و هر روز به یک ساز نرقصد!
خاتمی باید انديشه کند همين نظامی که به واسطه ی امامش به آن وفادار ماندهاست، بايد ناشی از «ملت» میبود. به وعدهی همان امام! اين همان مشکل تذبذب فکری و در نتيجه عملی است که او و دوستان اصلاح طلب حکومتی و يرچمدار خردورزش بدان دچارند و هنوز نتوانستهاند اصول آزادی و دموکراسی را به دور از تقيدات دينی و ارادات مريدانهشان حل کنند!
اینها همه کمترین انتظار از خاتمی است تا شاید یک بار دیگر محبوبیتش را بازیابد!تردید ندارم که بازش خواهد یافت! خاتمی اگر بخواهد می تواند اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون داخل کشور را در کنار خود و ملت داشته باشد.او تنها کسی است که در غیاب موسوی و کروبی می تواند روح شهامت و شجاعت را در اپوزیسیون و در ادامه ی آن ملت بدمد.تنها راه رسیدن به اهداف برگزاری چنان انتخاباتی هم فشار بیشتر بر شخص رهبر و کاری عملی مثل تحصن همگانی رهبران و نخبگان اپوزیسیون اعم از همگامان هنوز به زندان نیافتاده ی اصلاح طلب و حتی اصولگرای میانه روی آنان از خاتمی و هاشمی تا ناطق نوری، مراجع تقلید، اعضای برجسته ی روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ملی مذهبی ها و جبهه مشارکت و دفتر تحکیم و سایر گروه ها و سندیکاهای دانشجویی و کارگری و روزنامه نگاری و اساتید دانشگاه ها و... است و جز آن هم نیست!
بی شک این اعتصاب اگر برگزار شود،کلید آغاز اعتصاب ها و اعتراضات همگانی خواهد بود! آن چه جنبش تشنه ی سبز را دوباره سبز خواهد کرد!
دو:
با همه ی نسخه ای که در این سوی آب ها می پیچیم،حقيقت آن است که نه نگارنده این یاداشت و نه سایر خارج نشینان یر مدعای بیمسئولیتی مانند وی، به اندازه خود ملت ایران نمیتوانند واقعیت آن چه در داخل کشور میگذرد را درک کنند. نه به اندازه خانوادهای که فرزند در بندی دارد که در معرض شکنجه و تجاوز و اعدام است و نگران آن دیگری است که میخواهد به خیابانها بریزد و هدف گلوله و قمه و چماق قرار گیرد و نه همه آنان که خطر رسیدن به آزادی به قيمت خون، بیخ گوششان است!
گذشت زمان نیز، باز ثابت کرده است بر خلاف تصور خام خارج نشینان یایههای حکومت اسلامی مستحکمتر از آن است که با هجوم از هم گسستهی ملت به خیابانها بلرزد و دست حاکم و پاسدارانش، خونریزتر از دستان شاه و ارتش شاهنشاهیاش که اگر بيشتر میريخت انقلاب به بار نمینشست و اينان بيشتر خواهند ريخت. از این رو گرفتن فرصتهای باقیمانده با دادن نشانیهای نادرست جز به بدترين راه ها ختم نمیشود. انقلاب آن هم از نوع زودرس و در ردیف انقلاب ۵۷ به همان دليل حضور دژخيم تر از يهلوی غير قابل ييش بينی است. حمايت از حضور بسیار بعید نظامی امريکا هم ــ حتی بیتوجه به همه ی ارزش های انسانی و ملی ــ ،به دليل روشن تجربههای سنگين کشورهای همسايه و يرداخت قيمت گزاف انسانی که اقساطش تمامی ندارد،منتفی است.
باری، عواقب اجتماعی و سیاسی اندیشه توسل به روش های خشونت آمیز برای تغییر نظام، خطرسازتر و هراسناکتر از مجبور کردن حاکمان به برگزاری همه يرسی برای بهبود شرایط در جهت تغییر آرام نظام نیست و هنوز هم طرح توسل به راه های غیر خشن برای رهایی تنها راه عاقلانه است و بس!
به نظر میرسد نقش ایوزیسیون خارج از دایره ی نظام چمهوری اسلامی در آگاهی رسانی است و نه بیش. اما به راستی چگونه میتوان شرایط امکان چنین رفراندومی را فراهم کرد؟ با چه پشتوانه و به چه قیمتی؟ آیا اصلا در شرایط موجود جز یک بلوف سیاسی، کاربرد دیگری هم دارد؟ هر چه باشد از هزينهی انقلاب گران تر است؟ چرا برای برگزاری رفراندوم از سازمان ملل و حتی امريکا کمک نگيريم؟ از کمک ناکمک حملهی نظامی که بهتر است؟ این پرسشها و ابهامهای دیگر همانهاست که اپوزیسیون باید با مشارکتی فراگیر به آن پرداخته و راه نهایی عملی برگزاری همهپرسی را بیابد. پرونده ای که دیر باز شد و زود بسته!
هجدهمین سری یادداشت های حلقه ی گفت و گو: "اصلاحات و رهبری":
مهدی جامی ، سیبستان
داریوش میم ،ملکوت
محمد معینی ، راز سر به مهر
آرش بهمنی،مرثیه های خاک
آرمان پریان،مجمع دیوانگان
هجدهمین سری یادداشت های حلقه ی گفت و گو: "اصلاحات و رهبری":
مهدی جامی ، سیبستان
داریوش میم ،ملکوت
محمد معینی ، راز سر به مهر
آرش بهمنی،مرثیه های خاک
آرمان پریان،مجمع دیوانگان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر