۲ دی ۱۳۸۷

‏‎قره قاشقا

چنين گفته اند که بابک خرمدين اسبي داشته «قره قاشقا» نام که خود قصه اي به زيبايي داستان کربلا و حسين و اسبش دارد و آورده اند که بابک، روزي سوار بر اين سمند بادپا از «آت گلى» بر خواهد خاست. قطعه زير را پيش از اين، برايش سرودم. مبادا بابک را بياورد تا قبا پوشان جلاد ، دست ديگرش را هم قطع کنند!

* هنوز
در انتظارند
بلکه از آت گلي پر آب
رستاخيز کني
و بر خاک ظلمت خيز
چهار نعل بتازي،
تا بابک
سوار بر تو
سرود خون و آزادي خوان
مردگان را زنده کند
و شهامت بيافريند.

* بگذار
در انتظار
بمانند.

با تو مي گويم
آرام بگير و
بگذار در انتظار بمانند
تا بابک
آسوده بخوابد
که اين خليفه،
دست ديگرش را هم ،
خواهد بريد.

هیچ نظری موجود نیست: