"یک یادداشت طولانی برای هشتمین سری یادداشت های حلقه گفتگو با عنوان " گروه های کوچک و جامعه ی مدنی" نوشته بودم که قرار بود یکشنبه و همزمان با دیگر اعضا منتشر کنم. هر چه باز خواندمش بیشترنپسندیدم و بالاخره ساعتی پیش از میانش بردم!از گنده گویی هایم در رسای جامعه ی مدنی و راهکارهای ناشدنی رسیدن به آن خوشم نیامد!خودم هم نمی دانستم این گروه های کوچکی که قرار است در آن فضای استبداد زده ی امنیتی نقش گروه های چریکی بدون اسلحه را بازی کنند چگونه باید تشکیل شوند و بمانند و اعتماد دیگران را جلب کنند! یادداشت کوتاه زیر هم که همین الان نوشتم تا از غافله ی حلقه عقب نمانم و به وعده عمل کنم تنها پیش کشیدن چند علامت سوال بزرگ است!"
- در تاريخ ما استبداد پديده ای استثنايی نبوده است. تاريخ ما، تاريخ استبداد و سرکوب است و برای همین هم بوده که همیشه منتظر اصلاح از سوی فرد و از بالا بوده ایم.حتی احزابمان نیز متکی به فرد بوده اند و مجامع عمومی و دیگر ارکان حزب تبل هایی توخالی بوده اند .همان گونه که پارلمان و دیگر شوراها!اصلا، اصلاح از بالا زمانی امکان پذیر است که بالا نشین خود اصلاح پذیر و سپس اصلاح خواه باشد.در جامعه ای چون ایران اصلاحات از بالا ممکن نیست چون آن که در بالا نشسته است نه اصلاح خواه است و نه اصلاح شدنی! از این رو و با توجه به این تجربه ی تاریخی که استبداد با ادب و فرهنگ و دين و مذهب و روحيات و خلقيات ما سازگار بوده است،اگر چه بسياری از پيش شرط های اجتماعی گذار به دموکراسی در ايران وجود دارد، اما به صرف وجود این پيش شرط ها و با يک اقدام ویژه و یگانه نمی توان به دموکراسی رسید. گذار به دموکراسی نيازمند قدرتمند کردن جامعه مدنی است.قدرتمند شدن جامعه نیز بدون گروه پذیر شدن آن ناممکن است.به دیگر سخن، جامعه بدون حضور گروه ها قدرتمند نمی شود. گروه پذیر شدن جامعه بزرگترين دستاوردی است که اگر مردم بدان دست يابند با هيچ دستاورد ديگری قابل قياس نخواهد بود.
- احزاب در جامعه ی در حال توسعه ای که مانند ایران تحت سلطه ی حاکم اقتدار گراست نتواسته اند به عنوان نهاد هایی مستقل از دولت ، اعتبار ونفوذ خود را حفظ کنند و نهاد ی برای بسیج خود جوش مردمی و ساز وکار ی برای مشارکت و رقابت در عرصه ی سیاسی باشند. اگر چه در بسیاری از این کشورها مانند ایران، حکومت های مطلقه ی فردی اصولاً تحزب را تعطیل کرده اند،در هر حال احزاب در چنین جوامعی نمی توانند جامعه محور باشند.چون همیشه تحت کنترل و فشار دولت بوده اند،حکومت محور باقی مانده اند. بدین معنا که همیشه تلاششان این بوده است که حکومت را به دست بگیرند و قدرت خود را اعمال کنند. هرگز هم موفق نشده اند. همیشه خواسته و ناخواسته به عنوان سوپاپ اطمینان حاکمان عمل کرده اند و یا بازیچه شده اند و مورد سو استفاده قرار گرفته اند.
- اینجاست که تشکیل گروه های کوچک اجتماعی به جای تاسیس احزاب سیاسی، به کار تقویت جامعه ی مدنی در ایران در حال توسعه ی تحت سلطه ی سلطان می آید.اما آیا جامعه ای که سال ها زیر فشار امنیتی و نظامی و انتظامی از گوش موش توی دیوار ترسیده است و به راحتی اعتماد نمی کند می تواند به راحتی گروه ها را بپذیرد و در آنها حضور یابد و به آنها اعتماد کند؟ چگونه می توان با تاسیس و تشویق و تعلیم گروه های کوچک به "گروه پذیر شدن" جامعه کمک کرد؟
بدیهی است در جامعه ی استبدادزده ی امنیتی مانند ایران،مردم به سختی به احزاب سیاسی و رهبران آنها اعتماد می کنند.اما به گروه های کوچک اجتماعی چه طور؟گروه های چند نفره و چند ده نفره ی دوستان و خانوادگی هنری،ورزشی،کتابخوانی،شب شعر،خبر خوانی ....
فکر می کنید شدنی است؟اصلا پذیرفتنی هست؟ باید بیشتر روی آن فکر کرد!
همچنین در حلقه ی گفت و گو بخوانید:
مهدی جامی(یادداشت نخست) ، سیبستان
مهدی جامی(یادداشت دوم)، سیبستان
آرمان پریان ، مجمع دیوانگان
آرش بهمنی، مرثیه های خاک
محمد معینی، راز سر به مهر
- در تاريخ ما استبداد پديده ای استثنايی نبوده است. تاريخ ما، تاريخ استبداد و سرکوب است و برای همین هم بوده که همیشه منتظر اصلاح از سوی فرد و از بالا بوده ایم.حتی احزابمان نیز متکی به فرد بوده اند و مجامع عمومی و دیگر ارکان حزب تبل هایی توخالی بوده اند .همان گونه که پارلمان و دیگر شوراها!اصلا، اصلاح از بالا زمانی امکان پذیر است که بالا نشین خود اصلاح پذیر و سپس اصلاح خواه باشد.در جامعه ای چون ایران اصلاحات از بالا ممکن نیست چون آن که در بالا نشسته است نه اصلاح خواه است و نه اصلاح شدنی! از این رو و با توجه به این تجربه ی تاریخی که استبداد با ادب و فرهنگ و دين و مذهب و روحيات و خلقيات ما سازگار بوده است،اگر چه بسياری از پيش شرط های اجتماعی گذار به دموکراسی در ايران وجود دارد، اما به صرف وجود این پيش شرط ها و با يک اقدام ویژه و یگانه نمی توان به دموکراسی رسید. گذار به دموکراسی نيازمند قدرتمند کردن جامعه مدنی است.قدرتمند شدن جامعه نیز بدون گروه پذیر شدن آن ناممکن است.به دیگر سخن، جامعه بدون حضور گروه ها قدرتمند نمی شود. گروه پذیر شدن جامعه بزرگترين دستاوردی است که اگر مردم بدان دست يابند با هيچ دستاورد ديگری قابل قياس نخواهد بود.
- احزاب در جامعه ی در حال توسعه ای که مانند ایران تحت سلطه ی حاکم اقتدار گراست نتواسته اند به عنوان نهاد هایی مستقل از دولت ، اعتبار ونفوذ خود را حفظ کنند و نهاد ی برای بسیج خود جوش مردمی و ساز وکار ی برای مشارکت و رقابت در عرصه ی سیاسی باشند. اگر چه در بسیاری از این کشورها مانند ایران، حکومت های مطلقه ی فردی اصولاً تحزب را تعطیل کرده اند،در هر حال احزاب در چنین جوامعی نمی توانند جامعه محور باشند.چون همیشه تحت کنترل و فشار دولت بوده اند،حکومت محور باقی مانده اند. بدین معنا که همیشه تلاششان این بوده است که حکومت را به دست بگیرند و قدرت خود را اعمال کنند. هرگز هم موفق نشده اند. همیشه خواسته و ناخواسته به عنوان سوپاپ اطمینان حاکمان عمل کرده اند و یا بازیچه شده اند و مورد سو استفاده قرار گرفته اند.
- اینجاست که تشکیل گروه های کوچک اجتماعی به جای تاسیس احزاب سیاسی، به کار تقویت جامعه ی مدنی در ایران در حال توسعه ی تحت سلطه ی سلطان می آید.اما آیا جامعه ای که سال ها زیر فشار امنیتی و نظامی و انتظامی از گوش موش توی دیوار ترسیده است و به راحتی اعتماد نمی کند می تواند به راحتی گروه ها را بپذیرد و در آنها حضور یابد و به آنها اعتماد کند؟ چگونه می توان با تاسیس و تشویق و تعلیم گروه های کوچک به "گروه پذیر شدن" جامعه کمک کرد؟
بدیهی است در جامعه ی استبدادزده ی امنیتی مانند ایران،مردم به سختی به احزاب سیاسی و رهبران آنها اعتماد می کنند.اما به گروه های کوچک اجتماعی چه طور؟گروه های چند نفره و چند ده نفره ی دوستان و خانوادگی هنری،ورزشی،کتابخوانی،شب شعر،خبر خوانی ....
فکر می کنید شدنی است؟اصلا پذیرفتنی هست؟ باید بیشتر روی آن فکر کرد!
همچنین در حلقه ی گفت و گو بخوانید:
مهدی جامی(یادداشت نخست) ، سیبستان
مهدی جامی(یادداشت دوم)، سیبستان
آرمان پریان ، مجمع دیوانگان
آرش بهمنی، مرثیه های خاک
محمد معینی، راز سر به مهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر