۷ بهمن ۱۳۸۶

خنجر اصلاح طلبی

این حکایت دفتر ینجم مثنوی معنوی مولوی را خوانده اید؟ حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست. مخنث بخت برگشته در یاسخ گفته بود از برای آنک هر که با من بد اندیشد اشکمش بشکافم. لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو.

...
بر میانش خنجری دید آن لعین
پس بگفتش بر میانت چیست این
گفت آنک با من ار یک بدمنش
بد بیندیشد بدرم اشکمش
گفت لوطی حمد لله را که من
بد نه اندیشیده‌ام با تو به فن
چون که مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد سود خود
...

حکايت اعتراض های رد صلاحيت شدگان اصلاح طلبان حکومتی تا از آن تذبذب وفاداری به نظام و در
واقع ولايت وفقيه در نيايند، همان حکايت خنجری است که آن يسرک مخنث بيچاره ی داستان در گير و دار آمد و شد کردن لوطی در حال لواطه از آن تنها نام می برد و نه سود که اگر سودی داشت سرنگون لوطی نمی شد تا در او بفشرد!
مخنث های بيچاره که از همه جا اخته شده اند، در آمد و شدی اينچنين با ولايت، به چه خيالی دل خوش کرده اند!الحمدلله که مقام عظمای ولایت بد نيانديشيده با اينان به فن!

هیچ نظری موجود نیست: