۹ خرداد ۱۳۸۸

یک فیلم،یک یرسش!



کدام عنوان را برای این فیلم انتخاب می کنید؟!
_ اخراجی ها
_خدا نزدیک است
_حس ینهان
_آتش بس
_طبل بزرگ زیر پای چپ
_جنایت
_بوی بهشت
_بهشت از آن تو
_نیمه پنهان
_رقص شیطان
_نیمه گمشده
_باشگاه سری
_رنگ خدا
_مردی از جنس بلور
_مرد عوضی
_یکبار برای همیشه
_عملیات کرکوک
_خارج از محدوده
_در انتظار شیطان
_کلوزآپ
_آتش پنهان
_توئی که نمی‌شناختمت
_قهرمان
_نوبت عاشقی
_سرباز اسلام

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

مقدمه ای بر نافرمانی مدنی

بیانیه ی سندیکای تازه کار کارگران شرکت واحد درباره ی انتخابات، مقدمه ای بر نافرمانی مدنی و راهی است طولانی مدت برای تغییر، نه موضع نهضت آزادی درباره ی انتخابات با چند دهه تجربه ی سیاسی! کارگران شرکت واحد به درستی گفته اند:

"امروزه برای کارگران و خانواده هایشان تشویق به شرکت در انتخابات یکی از بی معناترین بحث های موجود می باشد چرا که کارگران در سه دهه گذشته، تمام روسای جمهور از دوره جنگ و دوره سازندگی و دوره اصلاحات و هم چنین رئیس جمهور مهرورز را تجربه کرده اند. "

آنان با طرح یرسش هایی نامزد های ریاست جمهوری را مورد خطاب قرار داده اند تا دلیلی برای تایید نامزد های دروغ زن و تشویق به شرکت در انتخابات بیابند.اما اینان که فقط می خواهند در انتخابات شرکت کنند و حق نامزد داشتن ندارند، تازه باید برای حمایت از نامزد های حکومتی هم مورد تاییدشان قرار گیرند مبادا هنوز حکم بر ارتدادشان باشد بیچاره ها!

بیانیه انتخاباتی سندیکای کارگران شرکت واحد

۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۸

فعل انتخاباتی!

هر چهار سال یک بار، همه حشری می‌شویم و بعد از ارگاسمی ناتمام، تب‌مان می‌خوابد. آخرش هم می‌فهمیم که فاعل نبوده‌ایم و ترتیب‌مان را داده‌اند. سه و سال و نیم خاموشیم، تا آنکه دوباره خود را برای س.ک.س. سیاسی مجدد آماده می‌کنیم. هیچ حرکت بنیادین اجتماعی نمی‌کنیم، می‌چپیم در دفاتر کار خود، بعد دوباره مشارکت سیاسی‌مان گل می‌کند، انتظار داریم جامعه‌مان بهتر هم بشود.
نیک آهنگ کوثر

۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸

سروش، اخلاق و ما!

_این روزها کیست که بر رفتار سیاسی استاد معرفت شناسی نقد نداشته باشد.اما شرط انصاف نیست اگر یک بار دیگر سخنان آقای محمود دولت آبادی را نخوانیم. نامه ی دکتر سروش را نبینیم و بعد دور از حب به یکی و بغض بر دیگری قضاوت نکنیم!

_به نظر می رسد در تمام نامه ی سروش که بگردید، تنها کلمات مضحک، سخافت و شناعت است که داد و فریاد وا اخلاقای دوستان را درآورده است! برخی به خاطر یادآوری افکار چب دولت آبادی توسط سروش و برخی نیز به خاطر طرفداری اش از کروبی و دهن کجی اش به موسوی آن کلمات را بهانه قرار داده اند و بر مظلومیت آن سوی دعوا یعنی آقای دولت آبادی دل سوزانده اند.حال آن که این سه واژه را سروش از آن جهت به کار گرفته که خود دولت ابادی در توصیف عملکرد سروش و ستاد انقلاب فرهنگی _ که همیشه با انقلاب فرهنگی اش اشتباه می گیرند _ بر زبان اورده است. به همین دلیل نیز هست که سروش این واژه ها را در میان گیومه ها قرار داده است. اما وقتی از کسی عصبانی باشی که گیومه نمی بینی و نمی خواهی ببینی!

_دولت آبادی گفته است: :«از نظر من انقلاب فرهنگی اقدامی غیرقانونی بوده است و به هیچ وجه مشروعیت ندارد. من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رای دادم و تنها آن قانون را می پذیرم و آثار ادبی و فرهنگی ما باید بر اساس همین قانون مورد قضاوت قرار بگیرد. پای این قضاوت هم می ایستیم. انقلاب فرهنگی که شیخ آن دکتر سروش بود تقلیدی مضحک از امری سخیف بود که در چین انجام شده بود. آن انقلاب فرهنگی دامن یکی از چهره های معاصر جهان را برای همیشه لکه دار کرد؛ یعنی مردی که مردم پریمیتیو کشوری را به دنیای بزرگ معرفی کرد، با آن انقلاب در چین به لکه‌ای سیاه دچار شد. بنابراین تقلید از آن انقلاب تقلید از یک شناعت بود.»

_و سروش نوشته است: خبر آوردند خفته‌اي است در غاري نزديک دولت‌آباد که پس از .۳ سال ناگهان بي‌خواب شده و دست و رو نشسته به پشت ميز خطابه پرتاب شده و به حيا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با «سخافت و شناعت» از معلمي به نام عبدالکريم سروش سخن رانده و او را «شيخ انقلاب فرهنگي» خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است. و اين همه عقده‌گشايي و ناخجستگي در مجلسي به نام و حمايت از مهندس موسوي که در پي پوشيدن قباي خجسته صدارت است.

_یک سوزن به خودمان بزنیم و ببینیم اگر کسی ما را متهم به سخافت و شناعت می کرد و بعد هم با عقبه ای مارکسیستی ، مجیز میر حسین موسوی می گفت و ما را می کوفت چه می کردیم.یادمان باشد که میر حسین همکار ستاد انقلاب فرهنگی مان بوده است. ما سال ها قبل استعفا داده ایم و ستاد منحل شده و حضرت ایشان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است هنوز!ای آقا! سروش هم حق دارد عصبانی شود و آن گفتار را دروغ و دغل خواند و گوینده را خفته بنامد و از تکبر و عقده و حیا بنالد!به ویژه با سکوت موسوی و خوش خوشانش در باره ی گفته های دولت آبادی و انعکاسش در سایت های طرفدار!

_سروش تا وقتی با خاتمی بود به زعم آقایان فرشته بود و حالا " آدم ،آدم است و فرشته،ُفرشته.آدم فرشته نمی شود.چون اسیر خور و خواب و خشم و شهوت است. فرزندان آدم همانگونه که اهل فضیلت می توانند باشند همزمان اهل رذیلت هم می توانند باشند بنا بر این نباید هیچ انسانی را به مقام فرشتگی رساند. " این ها را کسی گفته که خود را با تیتری که در این باره زده هنوز خود را مودب می داند و سروش را بی ادب! تیتر ار ببینید!:
از سروش غیب دان تا سروش چاله میدان!

_بعضی گویا سخنان دولت آبادی را نشنیده اند و چنان آشفته اند. اما دوست بسیار عزیز دیگری گویا نامه ی سروش را هم به درستی و کامل نخوانده است! این دوست حتی اگر ییش از این یاسخ های چند باره ی سروش را نخوانده باشد همین نامه را که بخواند متوجه خواهد شد که این یکی را بیچاره سروش راست گفته است.ستاد انقلاب فرهنگی ربطی به انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه ها نداشته است! اگر بنی صدر را متهم کنند به نقش داشتن در بستن دانشگاه ها بیشتر به تاریخ و آنچه به وقوع ییوست نزدیک است ! دوستان روزنامه های ان روز ها را مرور کنند اگر از من جوان ترند و یادشان نیست! من که در ان سال یازده ساله بودم به درستی به خاطرم هست!
گرگ‌زاده


_راستی اگر سروش اخلاق نمی داند خود را چه بنامیم که در اعتراض به بد اخلاقی اش هر چه خواستیم بار او کردیم! یعنی به اندازه ی وزن کتاب هایش ارزش احترام ندارد؟!

_ درستی و درشتی(باز هم درباره انقلاب فرهنگی)عبدالکریم سروش را هم دوستانی که تفاوت انقلاب فرهنگی و ستاد انقلاب فرهنگی و زمان وقوع و تشکیل هرکدام را نمی دانند بخوانند بد نیست. سروش با تکیه بر اخلاق، از گذشته و خطا و انحراف ها نیز گفته است.

۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

دو تیتر،یک یادداشت!

اعتماد ملی......محسن مخملباف: كروبي، مرهم زخم جامعه ما


امروز......اعلام حمایت محسن مخملباف از میرحسین موسوی




ییدا کنیم یرتقال فروش را!
متن یادداشت

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

تضاد دیالکتیکی _ انتخاباتی سروش!

استاد گرانقدر حوزه ی معرفت شناسی، دکتر سروش در آخرین ییغام سیاسی خود به دفتر تحکیم وحدت با اشاره به این که " دانشجویان هم چون آحاد دیگر مردم حق، بلکه تکلیف دارند که در این مسابقه عظیم انتخابات شرکت ورزند و وام خود را به عدالت بگذارند و امانت رای را به اهلش بسپارند." گفته است:

"در این گذرگاه تنگِ عافیت، جریده نمی باید رفت، و در این بازی بزرگ به تماشا نمی توان نشست. لذا گزینش باید کرد و کسی را باید برگزید که کاری می کند اما نه بهترین یا بزرگ ترین کار را، وعده می دهد اما نه وعده های بزرگ و چراغ می افروزد اما نه چراغ آفتاب. وعده های سیل آسا و آبیاری قطره چکانی؟ سخاوت در سخن و خسّت در عمل؟ هیچکدام. بل جویی و آب روانی، شمعی و شعله لرزانی تا شمع های دیگر یک یک فروزان شوند و جوی های دیگر یک یک روان.

کسی را برگزینید که نه سفاهت می پرورد و نه خرافه می گسترد. نه جلوه می فروشد و نه عشوه می خرد. کم می گوید اما راست می گوید، گام کوچک بر می دارد اما استوار بر می دارد. از عمل سیراب می شود نه از خطابه. پاسبان آزادی است نه فقط عاشق آن و اهل عدالت ورزی است نه عدالت سرایی. از او بخواهید نه فرهنگ بسازد و نه تئوری بپردازد، بل پاسبانی کند تا دیگران باغبانی کنند. با دشمنان مدارا کند و با دوستان مروت. با مخالفان کرم ورزد و با موافقان عدالت. نقد را که تقوای سیاست است برتابد و نقادان را برتر از مُنقادان بنشاند. جوانی و زیبایی را گناه نداند و نشاط و عیش و تنعم را عین عبادت بشمارد."


صد شرط گفته است که نیم آن را در نامزد های کنونی نمی بینی و بعد هم خواسته است تا " از او یک وعده و صد وفا بخواهید، نه صد وعده و نیم وفا."!!!

و اینجا را یکی به میخ زده و یکی به نعل! مثل یار قدیمی اش میر حسین همه ی گناه گذشته و درگذشتگان را به گردن قوه ی قضا انداخته و گفته است:
از طلب آزادی کوتاه نیایید که همه فضیلت ها در اوست و از فساد قَضا غافل نشوید که همه مصیبت ها از اوست.


سروش ابتدای نامه را هم با کلام منتسب به خدا آغاز کرده است: فرمان خداوند است که امانت را به اهلش بسپارید و داوری به عدالت کنید.

این گونه؟!!!

حکم حکومتی؟ آزمونی دیگر!

گویا باز در این نمایش، می خواهند به دروغ بگویند همه کاره مقام عظمای ولایت است! به نظر می رسد با تمدید مهلت بررسی صلاحیت ها، می خواهند یکی را رد صلاحیت کنند و بعد هم واسطه و واسطه گری و حکم حکومتی! البته آزمون و فرصت دیگری برای مدعیان اصلاح طلبی که آن را هم از دست خواهند داد!

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸

آقا اجازه ما به انتخابات مي آئيم ‌. ‌آقا اجازه ما نمي آئيم .



بعضي از نمايندگان اصلاح طلب گفتند اگر شما تحريم نكرده بوديد احمدي نژاد برنده نمي شد‌. ‌من بحثم اين بود كه شما داريد مردم را تحميق مي كنيد‌. ‌اينطور نيست كه شما مي گوييد .
اين دموكرات نما ها وقتي مي بازند ، آخرش عادت دارند آنرا به گردن كس ديگري بيندازند ‌. ‌اينرا گردن چپ ها مي اندازند كه مي خواهند به طور ريشه اي مسائل را حل كنند‌.

‌اولا‌ً ‌اينها كانديدشان دكتر معين ‌4 ‌ميليون راي آورد‌
‌دوماً اختلاف بين خودشان است وقتي اختلاف بين خودشان هست چرا ما را متهم مي كنند.
كروبي حاضر نشد با معين كنار بيايد اين اختلا ف را ناديده ميگيرند‌. ‌سوم فرض كنيد ما چنين نيرويي داشتيم كه با راي ندادن مان شما را به شكست بكشانيم ،آيا حقش نبود كه شما يك روزي بياييد در خانه ما را بزنيد كه شما كه چنين نيرويي هستيد ما را به رسميت بشناسيد‌. ‌هنوز مي خواهيد ما را از بالا نگاه كنيد ‌. ‌تا كي مي خواهيد از بالا نگاه كنيد ؟ هنوز هم اين داستان ادامه دارد .


آدم بايد چشمانش كم سو باشد كه اختلافات بين كانديدها را نبيند. ولي بايد كاملا نابينا باشد... كه تشابهات را نبيند من اصلا فكر نمي كنم كه احمد ي نژاد با موسوي فرق ندارد ‌.‌يا خاتمي با ناطق نوري فرق ندارد‌. ‌من فكر نمي كنم آثار اقتصادي و اجتماعيشان يكسان باشد ولي از آنجا كه جامعه ما با گرفتاري ها ي اساسي روبرو است ‌. ‌آنها تفاوت چنداني ندارند زيرا آنها بر اسا س چارچوب نظم موجود قانون اساسي و ولايت فقيه كار مي كنند ‌.‌و از همه مهمتر بر اساس ساختار قدرتي كه روحانيت و نظامي گري به آنها تحميل مي كند بايد حركت كنند. من معتقدم كه تفاوتي ندارند ‌. ‌ما هم در اين وادي ها نيستيم كه پست بگيريم ولي اينها رفتند كساني را كه دانش نداشتند آوردند بر سر كارها گذاشتند‌. ‌دكترا به هم دادند و باورشان شد كه دانش اقتصادي دارند .


مطلقا من و دوستانم اهانت به دموكراسي را بر نمي‌تابيم. ‌ما حاضر نيستيم كه يك نظام استصوابي به ما بگويد ازبين چهار نفر يكي را انتخاب كن ‌. ‌ميگويند به اينها راي بدهيد ، بعد هم مي گويند اگر راي ندهي برانداز هستي و دشمن هستي ‌. ‌اتفاقا وظيفه ما هست كه زير باراين نرويم ‌.

‌حداقل آزادي ها بايد باشد. انتخابات با يد آزادومنصفانه و سالم باشد ‌.‌اين انتخابات آزاد نيست، براي اينكه نمايندگان گروه ها ي مختلف اجتماعي حق كانديد شدن ندارند‌.‌در سرزميني وقتي نمايندگان كارگران را به زندان مي اندازند و كتك مي زنند،‌وقتي كه اجازه تشكيل سنديكا را نمي دهند،اون آقائي كه مي گفت اسم سنديكار ا بياوري بايد از اين كشور بري بيرون ‌. ‌اون آقائي كه زبان منصور اسانلو را با كارت موكت بري بريد ، شده مشاور كارگري ستاد انتخابات مير حسين موسوي.

راه حل من شركت نكردن در انتخابات است ‌. ‌دامن زدن به تشكلهاي كارگري و مردمي وروشنفكري است ‌. ‌انتخابات بايد پشتوانه مردمي داشته باشد ‌. ‌چگونه كارفرمايان و بساز بفرو ش ها ، دلال هاي بورس، سوداگران ، صاحبان صنايع اجازه دارند كه سنديكا داشته باشند ولي كارگران نه ‌.. ‌وقتي كه روزنامه هايشان مي نويسند اتاق بازرگاني اين حاجي را بردآن يكي را آورد .
كارگران سنديكاي نيشكر هفت تپه را بگيرند ، بزنند و ببرند ‌.‌آيا با اين شرايط مي شود دموكراسي برقرار كرد ودر انتخابات شركت نمود‌‌؟ آيا مجلس مي تواند چنين زمينه اي را فراهم كند‌. ‌نه، ‌كما اينكه مجلس در ‌30سال گذشته و زمان شاه هم براي تحقق دموكراسي عمل نكرده است ‌. ‌مجلسي كه از حداقل اراده مردم شكل نگيرد نمي تواند ابزار نهادينه شدن دمكراتيزم ريشه دار باشد. ‌اما براي اينكه چنين بشود بايد صحبت از تشكل ها ، تشكل ها و تشكل ها بشود .



مصاحبه با دكتر فريبرز رئيس دانا

۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸

قی نخوریم!

درباره ی انتخابات دهم


رهبری فاشیسمی که دلسوزان وطن از آن می گویند و در هراس از آن به رای به میرحسین موسوی
توصیه مان می کنند، جای دیگر است! نه در قواره ی کسی مثل احمدی نژاد است و نه از آستین کروبی بیرون خواهد آمد! بنا بر این چه موسوی و کروبی به کاخ تدارکاتچی بدون جمهور اسلامی راه یابند و چه احمدی نژاد برنده ی این مضحکه شود، هراس از ابقای فاشیسم باقی است و حاضر شدن در پای صندوق آرا و رای به هر کدام از نامزدها رای چند باره به ثبات ولایت فقیهان فاشیست است.
بار دیگر، با احترام به آرای آنان که به تعبیر ناکامل خود، به عنوان یک حق دموکراتیک و برای نجات دموکراسی [!]، در انتخابات شرکت خواهند کرد، دوستان و آشنایان را ــ بر اساس حقی دیگر ــ به تفکر مبتنی بر دموکراسی خواهی و تحریم مدنی انتخابات دعوت کنیم! بنا بر آن نیست همه ی دلایلی که بارها تکرار شد و دوستان مخالف نادیده گرفته اند، تکرار شود! بگذار باز متهم شویم! تنها تکرار چند نکته دلیلی کافی بر مدعاست!
دیدگاه «تحریم» از آن جهت هنوز هم بر تشویق به شرکت نکردن در انتخابات نمایشی تاکید دارد که بر اساس یکی از دلایل، برای ساز و کار انتخابات مبتنی بر دموکراسی باید شرایط نسبتا دموکراتیک عرض اندام همگانی در انتخابات فراهم شود تا با توزیع عادلانه ی اطلاعات، بخش نسبتا بزرگی ازعامه ی مردم را مثل دوره ی قبل نفریبند و در سرگیجه نگذارند که اگر رفسنحانی بیاید قدرت دارد و چنین و چنان می کند و فاتحه ی معین عاری از قدرت از همان ابتدای کار خوانده است. پس بدتر را انتخاب کنیم تا شاید اقلا وضع معیشتی مان کمی بهتر شود! دست کم احمدی نژاد دزد نیست. اگر مثل رجایی سیاست نمی داند، به فکر مستضعفین است. شاید مثل طرح شهید رجایی یک طرح شهید احمدی نژاد هم تصویب شد و وضع معیشیتی مان را کمی بهتر کرد! هر چند چشم دیدنش را نداریم، اما کروبی اگر هیچ کاری هم نکند، حقوق ینجاه هزار تومانی اش را عشق است! سرگیجه ای که این دوره درباره ی موسوی و گذشته و حالش، و سکوت قبل و وعده های نصف و نیمه ی کنونش تهوع آور شده است.
باری شرکت در چنین انتخاباتی هنوز هم به همان دلیل ساده و اما موجه، یعنی ناعادلانه بودن آن موجه تر می نماید. بسیاری از تحریم کنندگان نیز که ییش از این از بانیان و حامیان جنبش اصلاحات بوده اند بر خلاف ادعای دوستان عصبانی از نتیجه ی آن آخرین مضحکه که به ریاست جمهوری احمدی نژاد انجامید، هیچ رویایی نیرداخته بودند! از ابتدای کار نیز بر اساس هیچ نظرسنجی مضحکی مدعی نشدند که ییروزی از آن کیست و بر خلاف برخی، خیال خوش نبافتند! تنها قصد کاهش تعداد شرکت کنندگان بود که گویا نسبت به اصلاح طلبان موفق نیز شدند! و البته آن سوی ماجرا،آن شد که فکرش را هم نمی کردند و نباید!
و اما، بر خلاف ادعای همین دوستان، اتفاقا برای انتخابات ییش رو نیز بهترین برنامه ادامه ی تحریم است! اگر هم قبلا نمی دانستیم که البته ییش بینی شده بود، حال به درستی بر تحریم هر حرکت نمایشی برای فریب ملت و جامعه ی جهانی و سازمان های بین المللی، باید یای فشرد! نه مثل آقایان ــ از نهضتی ها تا مشارکتیان ــ در بی برنامه گی کامل، قی خورد و دست به دامن همه کس شد! از خاتمی عمامه مشکی بگبر تا موسوی سبز شال! و اگر نشد لابد احمدی نژاد!
اما به واقع شاید بهترین برنامه برای این دوستان که به بی برنا مه گی مان متهم کردند، همان برنامه ی سکوت باشد که آن هم شهامت دیگری می خواهد از نوعی دیگر! سخن از اتهامات دیگر تقدیمی دوستان مثل براندازی بماند تا بعد!

ییوند یادداشت در اخبار روز

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸

شتر سواری دولا دولا!

کلمات قصار نامزد اصولگرایی که او را اصلاح طلب می خوانند [می خواهند] !



راه درست را اصلاحات همراه بازگشت به اصول ، و نیز پیرایش و نوزایی در این مسیر تلقی می‌کنم.


من صراحتا با اصلاح قانون اساسی مخالفم. من دیدم که چه کسی آن قانون اساسی را امضا کرد. من نمی گویم شما کافرید ولی این مواضع ما را به جایی درست نخواهد برد.

من کاملا به این قانون اساسی معتقدم و با آن وفادار خواهم ماند.
من پایبندی خود را به ولایت فقیه اعلام می کنم و ماجراهای اخیر در مورد ادغام سازمان حج و زیارت نشان داد که چه کسانی به ولایت فقیه پایبندند.

گسترش حکومت اسلام با طرح های عقلانی میسر است.

افتخار می کنم که خودم را به معنای واقعی کلمه بسیجی بدانم و من دوست دارم با بیسیجیان محشور شوم.

ما به بسيجي اطمينان داريم که اگر صندوق راي به دست او داده شود مثل ناموس و دين خود از آن حفاظت کند.

خواسته من از دوستان، هم اصلاح طلب و هم اصولگرا این است که تلاش کند تا یک بسیج مستقل نیرومند و معتقد به اصول و ارزش های انقلاب و فراتر از جناح ها در کشور داشته باشیم.

من در دوره ای احساس کردم که نمی توانم به وظایف قانونی خود عمل کنم و در عین حال نمی خواستم خارج از اعتقادات خود نیز کاری انجام دهم. من استعفاها ندادم بلکه یک بار استعفا دادم و بعد هم خدمت امام (ره) رسیدم و توضیحاتی به ایشان دادم و ایشان هم به من نصیحت کردند و من هم به ایشان گفتم که تسلیم اراده شما هستم و همواره هم به این مساله افتخار می کنم.بعد هم که بر سر کارم به دولت برگشتم، امام (ره) تا آخرین لحظه عمرشان قوی ترین تاییدات را از دولت داشتند و این برای من افتخار است.

من از بهترین و قوی‌ترین کارشناسان و مدیرانی که در این کشور همچون فرماندهان دوران جنگ ساخته شده‌اند، استفاده خواهم کرد.

من معتقدم که با پایبندی به اصول و ارزش‌های درست انقلاب اسلامی می‌توانیم سیاست های تنش‌زدایانه را‌ پیش بگیریم و ضرورتی ندارد همه کشورها را با خود دشمن کنیم.

وقتی شال سبز را به گردن من می‌اندازند، احساس می‌کنم که مسوولیت سنگینی به گردن دارم.

رهبری محور وحدت ملت ماست.


ایشان فردی است که پاسدار ارزش‌های اصیل انقلاب ماست و وظایف سنگینی که برای پیشبرد نظام برعهده‌ی ایشان است نمایانگر همین مسئله است. کسی که به نظام علاقه داشته باشد و بخواهد برای این کشور و نظام و در درون آن کار کند نمی‌تواند خود را در این مسائل فریب بدهد.

به باور من، ما اقتصادی با هویت ویژه خود به نام اقتصاد اسلامی داریم. هر اندازه که از این واقعیت طفره برویم، نمی‌‌توانیم آن را نفی کنیم. معتقدم موضوعات مطرح شده در اقتصاد اسلامی همچون انفال، ربا، وقف، زکات، خمس، وصیت، احتکار فوق‌العاده مهم است

موضوع کارگران ، جوانان و خانمها خیلی مهم است .

نهادهای سنتی مثل هیات و دسته جات مذهبی ، حسینه ها خیلی مهم هستند ، مثلا خیلی از راهپیمایی ها را اینها سازمان می دادند.

معنای این پرچم برابری، عدالت و خیر برای همه ملت‌هاست و معنای رنگ سبز نیز یکدلی و وفا با مردم و تلاش برای ادامه راه امام (ره) است. پرچم سبز در واقع تعهدی است برای اینکه جامعه‌ای مطابق آنچه معصومین (ع) از ما خواستند بسازیم.


باب اسلام ناب محمدی ( ص) به جمله ای از حضرت امام (ره) برخورد کردم که خیلی مهم است، امام می فرمایند اصول اسلام ناب محمدی (ص) را باید حوزه و دانشگاه به بسیج یاد بدهد. یعنی اسلام ناب را باید آموزش داد و این کار راهم حوزه و هم دانشگاه باید بکند . اگر بتوانیم اینها را بشکافیم خیلی خوب است.


ما در اول انقلاب افرادى داشتیم - الان هم داریم - که هدف خودشان را آن چنان بالا مى‏گرفتند که به کمتر از «لقاءاللّه» تن در نمى‏دادند. رزمندگان و افراد حزب اللهى و نهادى و انقلابى ما براى خودشان چنین هدفى را قرار داده بودند. حال به جاى این باورهاى مقدس باید به اصالت لذت و مصرف گرایى که دو مشخصه جوامع امروز غربى هستند رو بیاوریم. به خصوص اگر این موضوع را در کنار سیاست هاى اقتصادى تعدیلات بگذاریم که مبتنى بر چنین اندیشه و توسعه دهنده آن است. طبیعتا همین سئوالى که آن ها مطرح مى‏کنند و ارزش هایى که آن ها مطرح مى‏کنند، یعنى «اصالت لذت» و مصرف گرایى در جامعه خودمان رواج پیدا خواهد کرد. آن سیاست ها اعم از اقتصادى و فرهنگى منجر به این خواهد شد که همان شعارهایى که در غرب مطرح است، در این جا هم مطرح شود، منتها با یک تناقض! غرب با قدرت مالى و اقتصادى اى که دارد، وقتى اصالت لذت و مصرف را مطرح مى‏کند، قدرت پاسخگویى به آن را دارد. میکده‏ها، عشرتکده‏ها، سینماها، ماهواره‏ها، کالاهاى مصرفى، تامین اجتماعى و نان کافى را دارد و به قیمت چپاول همه دنیا مى‏تواند قشرهاى محروم نداشته یا در حداقل داشته باشد، یا طبقات میانى چاق و فربهى داشته باشد و حتى فاصله طبقاتى را در کشورهاى خود به اندازه‏اى قابل قبول برساند. مشکلى که ما داریم این است که اگر این شعارها و ارزش ها مطرح شود، عملا نخواهیم توانست پاسخگوى مقتضیات اعمال چنین سیاست هایى باشیم. یعنى افق انتظار ملتمان را به سمت مصرف، اصالت لذت، بهره مندى هر چه بیشتر از جهان و بهره مندى از هر چیزى که بشر خلق مى‏کند و چیزهایى که از غرب مى‏آید، باز مى‏کنیم. در حالى که نه سرمایه ما، نه قدرت ما، نه ارز ما و نه اقتصاد ما قدرت پاسخگویى به این افق انتظار را ندارند.


ما دید دیگرى داریم که باز از حضرت امام (ره) نقل کنم و بحث را خاتمه دهم. این به عنوان یک دید، یک راه حل، یک کلمه قصار که مى‏تواند در انواع مختلف سیاست ها به کار رود و بنده این سخنان را از ایشان پایه‏اى براى هر گونه ارتباط با قدرت هاى بزرگ مى‏یابم. ایشان مى‏فرمایند: «ملت هاى مسلمان باید اصل را بر دشمنى و فریب ابرقدرت ها با خود بگذراند، مگر آن که خلاف عینى و عملى آن را مشاهده و لمس و باور نمایند.» جمله آخر از ایشان این که: «شکست آمریکا از همه بیشتر بود، لذا دسیسه او هم بیشتر است.»


در مورد نهضت آزادی نسبت به ولایت فقیه، خود آنان باید بگویند که قبول دارند یا نه؛ ولی به هر حال اعتقادات آنان در این رابطه با ما هم‌سو نیست. من می‌گویم اختلاف سلیقه داریم، اگر این واژه نرم است شما آن را کمی غلیظ‌تر کنید. از اول انقلاب راه من با نهضت آزادی جدا بوده است ولی با توجه به شناختی که از افراد نهضت ‌آزادی، یعنی آن‌هایی که می‌شناختم نظیر مرحوم مهندس بازرگان و دیگران و برخی از کادر فعلی دارم، هیچ‌گاه نمی‌توانم به خودم بباورانم که این‌ها غیر مومن و غیرمسلمان هستند، نماز نمی‌خوانند و خیرات و نیکی نمی‌کنند.


من در آن زمان گفته بودم" بسیج مدرسه عشق است" و هنوز هم به این مساله اعتقاد دارم. در عین حال می دانم در میان شعارهای اصلاح طلبی هم شعارهای زیبایی هست و به معنای این نیست که تایید آن شعارها اصول را نفی می کند


انشاالله شما برای خدا کارمی کنید .از خداوند موفقیت شما را خواستارم .



در هیچ جای سخنان این اصولگرای اصلاح طلب از گفت و گوی صریح در باب محدودیت های سیاسی و سرکوب های گسترده در سطح دانشگاه ها، دفاع عملی از حقوق دموکراتیک مردم، دموکراسی و حقوق بشر و ... نمی بینید! اگرچه سکوت سید سبز یوش درباره ی کشتار ٦٧ کمی قابل تحلیل است، اما جسارتش درباره ی نگفتن حتی کلمه ای در باب دموکراسی و حقوق بشر بی نظیر است.لا اقل آن دیگری تا حالا خوب ادا در آورده است! هر چند از آن طرف صداقت این یکی کشنده است!

۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

برای رضا سید حسینی و رنج هایش






طاعون


در شهر من اران

طاعون حقارت

نسل بزرگی‌ها را کشته‌ست.


طاعون زدگان

به فردا اعتماد ندارند و

می‌گويند از ما گذشته‌ست.


در شهر من اران

مهربانی همچنان بی مصرف افتاده‌ست

و طاعون زدگان

پرنده و پرواز را از ياد برده‌اند.

نجات‌دهنده،در قفس مرده‌ست


و هر کس

در تکاپوی نجات خود قفس می‌سازد.


در شهر من اران

کسی به رفتن نمی‌انديشد.

همه می‌خواهند برسند

و مرزها،

ـــ همه ‌ـــ

بسته‌ست!


در شهر من اران

آدم‌های بزرگ

ـــ در تنهايی ـــ

به مرگ می‌رسند.


هيچ چيز عوض نمی‌شود

و

هيچ کس

به عوض شدن فکر نمی‌کند.


در شهر من اران

نمايش هر شب سينماها

همان نمايش شب قبل است،

ـــ البته کوتاه‌تر .


تماشاگران

از حرف‌های جدی خوششان نمی‌آيد


و ابليس

در معبد ملاء

برای « يک شبه»‌ها هورا می‌کشد

هورا!

هورا!

هورا!


در شهر من اران

آدم‌ها از همه چيز می‌گويند

جز طاعون

Las Vegas April 2009