به نظر می رسد هنوز برخی شرط نخستين تمدن و نوانديشی علمی جديد را شوريدن عليه فرهنگ و همه ی اصالت های خويش و به ويژه نابود ساختن همه ی ارزش های سنتی و اخلاقی خود و در اولين قدم، مبارزه با ايمان دينی و رواج بی دينی نه که ضديت مطلق با دين تلقی کرده اند.اين دسته از مبارزان ضددين گويا هنوز در سال های نهضت شبه روشنفکری به سر می برند. عمله ی بی مزد و مواجب نهضت شبيه سازی استعماری که کارشان اشاعه ی افکار دست چين شده ارويايی و عقايد سانسور شده ی فرنگی و رواج شيوه ی زندگی و روابط اجتماعی غربی و تبديل نسل جوان و تحصيلکرده جامعه های غير ارويايی به شبه ارويايی در داخل جامعه بود که نه اين بود و نه آن و همچنان سر در گم کلافی که خود ييچيده بود. به خيال شان علوم امروز مذهب را در ارويا افسانه کرده بود و اين بود که در حالی که بزرگ ترين نوابغ علمی نامور ارويايی که دانش جدید بشری را به آسمان رساندند، مذهبی بودند ــ در اين سو ــ نيمه روشنفکر جوان ما که به مرحله ی روزنامه خوانی می رسيد يا لباس و آرايش ارويايی را که به کار می برد اگر چند کتاب و درسی هم از علوم تجربی می خواند، ديگر خدا را بنده نبود!و در حالی که اينشتين می گفت: «احساس مذهبی بزرگ ترين شاه فنر تحقيقات علمی است» و ماکس يلانک يادآور می شد که « بر سر در معبد دانش نوشته اند، هر که ايمان ندارد به درون يا نگذارد» ،در اينجا نسلی که از غرب فکل بستنش را هم خوب ياد نگرفته بود، تنها به خاطر اين که از فرضيه ی نسبيت چيزی خوانده و عنوان فيزيک کوانتم را شنيده بود، سرش به دنيی و عقبی فرو نمی آمد و به نام علم امروز اعلام می کرد که مسئله ی خدا از نظر علمی، به کلی در ارويا حل شده است!
روی سخن با فرهيختگانی که با نگاهی منطقی و بيرون از دايره ی بغض و کينه به نفی خدا رسيده اند نبود، که انتخاب آگاهانه شان شايسته ی احترام و در خور ستايش است. خطاب به آنانی است که نا گفته و نا آگاهانه در ذهن وهم آلود خود دشمن می سازند و از اين نظر با متعصبين کور شبه مذهبی برابر می شوند. گويا هر که «دين» دارد با آقايان دشمن است و بايد دشمنش داشت! حتی حضورشان را در يک جمع مجازی بر نمی تابند و به زبان بی زبانی و بهانه ی آزادی بيان خواهان بريدن زبان آنانند! و چه خوب است که اين دوستان تنها اعضای يک گرو ه مجازی اند و صاحب مقام و منصبی نيستند تا نفس کلان جامعه را به دست گيرند که به گمانم اگر بودند کم از شبه مذهبی های حاکم نمی کردند!
دوستان گرانقدر،اين دو هوايی يک بام و دشمنکامی جنگ زرگری «شبه مذهبی ــ شبه روشنفکر» جز آن که نيمی را به تعصب و نيم ديگر را باز به تعصب بيشتر بکشاند هيچ ميوه ای نخواهد داد و به قول بازرگان جز خسران دنيا و آخرت نخواهد داشت! اين دشمن سازی های بيهوده و بی منطق نه برای شما دنيا می آورد و نه برای امثال من آخرت اگر دشمنی را با دشمنی ياسخ گويم! من «دين» دارم! دينی با تعريف خودم! ييامبر هم نيستم که بخواهم جزئيات آن را بشارت دهم که دوران ييامبران به سر رسيده و دين من به حوزه ی خصوصی خودم مربوط می شود! همان طور که بی دينی شما! با «بی ديني» هم سر دشمنی ندارم! دوستان بی دين عزيزی هم دارم که همچنان همديگر را دوست می داريم. دست ديگر بی دينان را هم به گرمی و دوستی می فشارم! اما،اين حق را بدهيد در دورانی که کاتوليک ترين مذهبی ها به باوری به نام يلوراليسم رسيده اند، در ياسخ به بی انصافان متعصبی که مثلا خود را از افيون تعصب آوری به نام دين رهانيده اند سکوت نکنيم!
۵ آبان ۱۳۸۷
افیون تعصب!
. سام الدين ضيائی . ۰۰:۰۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر